English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
division U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
divisions U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
maturity U مسابقه اسبهای 4 ساله
nursey race U مسابقه اسبهای 2 ساله
claiming race U مسابقه اسبهای هم قیمت
messenger stakes U مسابقه یک مایلی اسبهای 3ساله
little brown jug U مسابقه یک مایلی برای اسبهای 3 سالهUrsa
derby U مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
derbies U مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
paddock judge U داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
two thousands guineas U مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
Grands Prix U یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
Grand Prix U یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
target archery U مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
block U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
packs U دسته گروه
In groups. In batches. U دسته دسته ( گروه گروه )
pack U دسته گروه
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
stablemate U اسب مسابقه متعلق به یک گروه
age group competition U مسابقه برحسب گروه سنی
program U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
programs U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
groupings U دسته گروه سازی
grouping U دسته گروه سازی
squads U گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
squad U گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
holotype U نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
checkpoints U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
sabre U مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
sabres U مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
sabers U مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
saber U مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
claimers U اسبهای هم قیمت
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
roughrider U سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
dressage U حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
livery stable U اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
match play U مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
groups U دسته دسته کردن
sect U دسته دسته مذهبی
sort U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
streams of people U دسته دسته مردم
regiment U دسته دسته کردن
shoals of people U دسته دسته مردم
scores of people U دسته دسته مردم
sorts U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
in detail U مفصلا دسته دسته
regiments U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
trooped U دسته دسته شدن
sects U دسته دسته مذهبی
trooping U دسته دسته شدن
troop U دسته دسته شدن
distribute U دسته دسته کردن
they came in bands U دسته دسته امدند
assort U دسته دسته شدن
assort U دسته دسته کردن
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet U مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
slaloms U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing U مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
auxiliaries U معین
adjutor U معین
specified U معین
allying U معین
accessory U معین
ally U معین
regular U معین
regulars U معین
precise U معین
limiting U معین
specific U معین
specifics U معین
rubicon U حد معین
settled U معین
adjutants U معین
determinate U معین
indeterminate U نا معین
subsidiaries U معین
accessorial U معین
punctual U معین
subsidiary U معین
ledgers U معین
ledger U معین
given U معین
fixed U معین
auxiliary U معین
certain U معین
adjutant U معین
definite U معین
ancillary U معین
settles U معین کردن
general ledger U معین عام
auxiliaries U امدادی معین
settle U معین کردن
thetic U مقرر معین
spanned U فاصله معین
determinately U بطور معین
statically determined U از نظراستاتیکی معین
auxiliary U امدادی معین
thetical U مقرر معین
spanned U مدت معین
the fullness of time U وقت معین
denominate U معین کردن
determinate error U خطای معین
inset U : معین کردن
insets U : معین کردن
adverbs U معین فعل
definitive U معین کننده
span U مدت معین
span U فاصله معین
adverb U معین فعل
spanning U مدت معین
part performance U عقد معین
anyone U هرشخص معین
shall U فعل معین
allotted time U وقت معین
regular U معین مقرر
aoristic U غیر معین
on a given day U در روزی معین
dose U اندازه معین
dosed U اندازه معین
ledger card U کارت معین
assignable U معین مشخص
doses U اندازه معین
at a stated time U در وقت معین
linking verb U فعل معین
define U معین کردن
periodically U در فواصل معین
adverb modifying a verb U معین فعل
specified time U وقت معین
positive U یقین معین
spanning U فاصله معین
limit U معین کردن
spans U مدت معین
do U فعل معین
spans U فاصله معین
rose bay U گل معین التجاری
rhomboidal U شبه معین
systematically U با روش معین
regulars U معین مقرر
destined U مقصد معین
dosing U اندازه معین
spaces U مدت معین
figure out U معین کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com