Total search result: 303 (15 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
i ougth to go U |
باید رفت |
 |
 |
it is necessary to go U |
باید رفت |
 |
 |
one must go U |
باید رفت |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Search result with all words |
|
 |
source U |
مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر |
 |
 |
class U |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
 |
 |
classed U |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
 |
 |
classes U |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
 |
 |
classing U |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
 |
 |
change U |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
 |
 |
changed U |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
 |
 |
changes U |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
 |
 |
changing U |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
 |
 |
parity U |
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی زوج داشته باشند |
 |
 |
parity U |
سیسم برسی خطا که هر سری بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی فرد داشته باشند |
 |
 |
queried U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
queries U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
query U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
querying U |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
 |
 |
hard U |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
 |
 |
harder U |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
 |
 |
hardest U |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
 |
 |
manager U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
managers U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
job U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
job U |
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند |
 |
 |
jobs U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
jobs U |
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند |
 |
 |
average U |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
 |
 |
averaged U |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
 |
 |
averages U |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
 |
 |
averaging U |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
 |
 |
machine U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
machined U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
machines U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
reserve U |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
 |
 |
reserves U |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
 |
 |
reserving U |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
 |
 |
fetch U |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
fetched U |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
fetches U |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
language U |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
 |
 |
language U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
languages U |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
 |
 |
languages U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
task U |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
 |
 |
tasks U |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
 |
 |
fail U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
failed U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
fails U |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
 |
 |
raw U |
1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود |
 |
 |
carrier U |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
 |
 |
carriers U |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
 |
 |
queue U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
queue U |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
 |
 |
queued U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
queued U |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
 |
 |
queueing U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
queueing U |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
 |
 |
queues U |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
 |
 |
queues U |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
 |
 |
substitution U |
لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود |
 |
 |
power U |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
 |
 |
powered U |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
 |
 |
powering U |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
 |
 |
powers U |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
 |
 |
rate U |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
 |
 |
rates U |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
 |
 |
blank U |
فضایی در فرم که باید کامل شود |
 |
 |
blankest U |
فضایی در فرم که باید کامل شود |
 |
 |
shift U |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
 |
 |
shift U |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
 |
 |
shifted U |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
 |
 |
shifted U |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
 |
 |
shifts U |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
 |
 |
shifts U |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
 |
 |
time U |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
 |
 |
timed U |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
 |
 |
times U |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
 |
 |
wicket U |
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد |
 |
 |
wickets U |
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد |
 |
 |
multiple U |
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود |
 |
 |
stack U |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
 |
 |
stack U |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
stacked U |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
 |
 |
stacked U |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
stacks U |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
 |
 |
stacks U |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
 |
 |
branch U |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
 |
 |
branches U |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
 |
 |
filter U |
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند |
 |
 |
filters U |
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند |
 |
 |
cache U |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
 |
 |
caches U |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
 |
 |
drop U |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
 |
 |
dropped U |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
 |
 |
dropping U |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
 |
 |
drops U |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
 |
 |
bar mitzvah U |
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد |
 |
 |
bar mitzvahs U |
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد |
 |
 |
backlog U |
کاری که باید انجام شود |
 |
 |
backlogs U |
کاری که باید انجام شود |
 |
 |
vertical U |
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد |
 |
 |
must U |
باید |
 |
Other Matches |
|
 |
double coincidence of wants U |
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد |
 |
 |
the f. of a table U |
باید |
 |
 |
should U |
باید |
 |
 |
to have to U |
باید |
 |
 |
outh U |
باید |
 |
 |
shall U |
باید |
 |
 |
ought U |
باید |
 |
 |
maun U |
باید |
 |
 |
in due f. U |
باید |
 |
 |
there is a rule that... U |
که باید..... |
 |
 |
It must be granted that … U |
باید تصدیق کر د که … |
 |
 |
We have to go as well. U |
ما هم باید برویم . |
 |
 |
it is necessary for him to go U |
باید برود |
 |
 |
as it deserves U |
چنانکه باید |
 |
 |
i ougth to go U |
باید بروم |
 |
 |
i must go U |
باید بروم |
 |
 |
you must know U |
باید بدانید |
 |
 |
it is to be noted that U |
باید دانست که |
 |
 |
how shall we proceed U |
چه باید کرد |
 |
 |
ought U |
باید وشاید |
 |
 |
i ought to go U |
باید بروم |
 |
 |
Let us see how it turns out. U |
باید دید چه از آب در می آید |
 |
 |
we must winnow away the refuse U |
اشغال انرا باید |
 |
 |
I must leave at once. |
باید فورا بروم. |
 |
 |
prettily U |
بخوبی چنانکه باید |
 |
 |
meetly U |
چنانکه باید و شاید |
 |
 |
you might have come U |
باید امده باشید |
 |
 |
you must go U |
شما باید بروید |
 |
 |
Water must be stopped at its source . <proverb> U |
آب را از سر بند باید بست . |
 |
 |
it is to be noted that U |
باید ملتفت بود که |
 |
 |
it is to be noted that U |
باید توجه کردکه |
 |
 |
You should have told me earlier. U |
باید زودتر به من می گفتی |
 |
 |
chicane U |
مانعی که باید دور زد |
 |
 |
to do a thing the right way U |
کاری راچنانکه باید |
 |
 |
the needful U |
انچه باید کرد |
 |
 |
to d. what to say U |
اندیشیدن که چه باید گفت |
 |
 |
shall i go? U |
ایا باید بروم |
 |
 |
What can't be cured must be endured. <idiom> U |
باید سوخت و ساخت. |
 |
 |
enow U |
بسنده انقدرکه باید |
 |
 |
he must have gone U |
باید رفته باشد |
 |
 |
One must suffer in silence. U |
باید سوخت وساخت |
 |
 |
he needs must go U |
ناچار باید برود |
 |
 |
comme il faut U |
چنانکه باید وشاید |
 |
 |
to which side do I have to turn? U |
به کدام طرف باید بپیچم؟ |
 |
 |
load U |
کاری که باید انجام شود |
 |
 |
loads U |
کاری که باید انجام شود |
 |
 |
it needs to be done carefully U |
باید بدقت کرده شود |
 |
 |
She must be at least 40. U |
او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد. |
 |
 |
Protocol must be observed. U |
تشریفات باید رعایت شود |
 |
 |
how shall we proceed U |
چگونه باید اقدام کرد |
 |
 |
if i know what to do U |
اگر میدانستم چه باید کرد |
 |
 |
I've got to watch what I eat. U |
باید مواظب رژیمم باشم. |
 |
 |
you shoud rinse it in lukewarm water. U |
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید |
 |
 |
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U |
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید |
 |
 |
some one must stay here U |
یک کسی باید اینجا بماند |
 |
 |
i must answer for the damages U |
ازعهده خسارت ان باید برایم |
 |
 |
You have to go back to ... |
شما باید به طرف ... برگردید. |
 |
 |
There must be some mistakes. |
باید اشتباهی شده باشد. |
 |
 |
One must draw the line somewhere. <proverb> U |
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند . |
 |
 |
Two witnesses should testify. U |
دو شاهد باید شهادت بدهند |
 |
 |
We had to queue [line] up for three hours to get in. U |
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو. |
 |
 |
One must take time by the forelock . U |
وقت را باید غنیمت شمرد |
 |
 |
parting of the ways U |
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید |
 |
 |
I have some letters to write . U |
چند تا کاغذ باید بنویسم |
 |
 |
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U |
بااین حقوق کم باید بسازم |
 |
 |
One must tackle it in the right way. U |
هرکاری را باید از راهش وارد شد |
 |
 |
I must be going now. U |
الان دیگه باید بروم |
 |
 |
I must take the kid to school . U |
باید بچه راببرم مدرسه |
 |
 |
You must make allowances for his age . U |
باید ملاحظه سنش را بکنی |
 |
 |
One must keep up with the times. U |
باید با زمان آهنگ بود |
 |
 |
There must be a catch(trick)in it. U |
باید حقه ای درکار باشد |
 |
 |
he is much to be pitted U |
بحالش باید رحم کرد |
 |
 |
It must be quiet. |
باید ساکت و آرام باشد. |
 |
 |
What must be must be . <proverb> U |
آنچه باید بشود خواهد شد . |
 |
 |
We must find a basic solution. U |
باید یک فکر اساسی کرد |
 |
 |
do the necessary U |
انچه باید کرد بکنید |
 |
 |
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U |
کلکی درکار باید باشد ( هست ) |
 |
 |
integrand U |
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت |
 |
 |
We must settle the price first. U |
اول باید قیمت راطی کرد |
 |
 |
It must be put up to the prime minister . U |
باید بعرض نخست وزیر برسد |
 |
 |
Do I have to change trains? U |
آیا باید قطار عوض کنم؟ |
 |
 |
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U |
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید |
 |
 |
Do I have to change busses? U |
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟ |
 |
 |
There must be some mistakes. |
باید اشتباهی روی داده باشد. |
 |
 |
You must account for every penny. |
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی |
 |
 |
actions U |
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند |
 |
 |
How many times do I have to tell you that … U |
چند بار باید به شما بگویم که ... |
 |
 |
It must have a solid foundation. U |
اساس کار باید محکم باشد |
 |
 |
We should be leaving now. U |
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی ) |
 |
 |
You must have respect for your promises. U |
باید بقول خودتان احترام بگذارید |
 |
 |
The football field must be marked out. U |
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد |
 |
 |
I should bring you round to my way of thinking . U |
باید تو راهم با خودم همفکر کنم |
 |
 |
i know how to do it U |
میدانم چطور باید اینکار را کرد |
 |
 |
action U |
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند |
 |
 |
A bitter pI'll to swallow. U |
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت |
 |
 |
You will need to spend some money on it. U |
تو باید برایش پول خرج بکنی. |
 |
 |
disclosing U |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
 |
 |
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U |
در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل] |
 |
 |
discloses U |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
 |
 |
disclose U |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
 |
 |
One must take the bad with the good . U |
باید خوب وبدش راقبول کرد |
 |
 |
unauthorized U |
آنچه باید مجوز داشته باشد |
 |
 |
why need he say that U |
چرا باید این سخن را بگوید |
 |
 |
operand U |
که باید توسط عملگرا اجرا شود |
 |
 |
a bitter pill to swallow <idiom> U |
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود |
 |
 |
Why should I take the blame? U |
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟ |
 |
 |
you ought to know better U |
شما باید بهتر از این بدانید |
 |
 |
How can you ask? U |
این باید واضح باشد برای تو |
 |
 |
today of all days U |
از همه روزها امروز [باید باشد] |
 |
 |
you must know this U |
شما باید این مطلب را بدانید |
 |
 |
I must get hold of her at all costs. U |
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم |
 |
 |
Those who lose must step out. U |
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود |
 |
 |
previous examination U |
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد |
 |
 |
reportable incident U |
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود |
 |
 |
you must a for that conduct U |
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید |
 |
 |
Do I have to pay a supplement? U |
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟ |
 |
 |
notify party U |
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود |
 |
 |
now this man was lying U |
باید دانست که این مرد دروغ میگفت |
 |
 |
executory contract U |
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود |
 |
 |
Now, of all times! U |
از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] ! |
 |
 |
strike while the iron is hot U |
تا تنور گرم است باید نان پخت |
 |
 |
i will t. you for the book U |
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد |
 |
 |
We must inquire into this matter. U |
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم |
 |
 |
I must think things over. U |
باید راجع به این چیز ها فکر کنم |
 |
 |
if [when] it comes to the crunch <idiom> U |
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح] |
 |
 |
I don't know what to do with that. U |
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم. |
 |
 |
qualifying shares U |
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند |
 |
 |
The craps should match the curtains. U |
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید ) |
 |
 |
current liabilities U |
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند |
 |
 |
a stitch in time saves nine <proverb> U |
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد |
 |
 |
make hay while the sun shines U |
تا تنور گرم است باید نان راپخت |
 |
 |
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U |
پای این کار باید محکم بایستی |
 |
 |
You really ought to take better care of yourself. U |
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید. |
 |
 |
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U |
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود. |
 |
 |
loads U |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
 |
 |
load U |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
 |
 |
Where do I change for ... ? |
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟ |
 |
 |
I'd U |
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم |
 |
 |
to have to bite the bullet <idiom> U |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت |
 |
 |
You can't refuse me that ! U |
این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید! |
 |
 |
he should better to led than U |
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد |
 |
 |
demurrage U |
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد |
 |
 |
operation U |
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند |
 |
 |
entry U |
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود |
 |
 |
initialling U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
scale of weights U |
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند |
 |
 |
round vowel U |
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد |
 |
 |
makeweight U |
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود |
 |
 |
fractional reserve banking U |
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد |
 |
 |
Does it have to be today (of all days)? U |
این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟ |
 |
 |
I've got to watch what I eat. U |
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم] |
 |
 |
process U |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
 |
 |
Christmas comes but once a year. <proverb> U |
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت. |
 |
 |
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U |
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم |
 |
 |
initial U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
initialed U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
initialing U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
initialled U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
initials U |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
 |
 |
overhead U |
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود |
 |
 |
You will have to pay duty on this. |
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید. |
 |
 |
processes U |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
 |
 |
You have to change at London. |
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید. |
 |
 |
You have to listen to me. U |
شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] . |
 |
 |
Where do I change for ... ? |
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟ |
 |
 |
I must make an early morning start. U |
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم ) |
 |
 |
Babies should be classified as antidepressants. U |
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد. |
 |
 |
proportional tax U |
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد |
 |
 |
I must make a special note of that. U |
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم. |
 |
 |
unpopulated board U |
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند |
 |
 |
transformational rules U |
مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند |
 |
 |
succeeding spot U |
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود |
 |
 |
double coincidence of wants U |
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد |
 |
 |
little go U |
نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد |
 |
 |
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U |
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه |
 |
 |
Funstionalism U |
[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.] |
 |
 |
You should always be careful walking alone at night. U |
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید. |
 |
 |
He feels he must have the last word. U |
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند. |
 |
 |
She's done so much for us, we need to repay her somehow. U |
او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم. |
 |
 |
They must give not less than 2 weeks' notice. U |
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند. |
 |
 |
Which bus do I take for the opera? U |
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟ |
 |
 |
functional U |
سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند |
 |
 |
real time U |
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود |
 |
 |
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U |
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى . |
 |
 |
dynamic U |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
 |
 |
dynamically U |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
 |
 |
beadroll U |
صورت مردگانیکه باید برای ارواح انها فاتحه یادعابخوانند |
 |
 |
cheque to a person's order U |
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند |
 |
 |
cutting angle U |
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود |
 |
 |
Any reform of the pension law must be left to the future. U |
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود. |
 |
 |
Any reform of the insurance law must be left to the future. U |
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود. |
 |
 |
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> U |
کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست |
 |
 |
Which bus do I take to Victoria Station? U |
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟ |
 |
 |
verba accipienda sunt secundum U |
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند |
 |
 |
operation U |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
 |
 |
real time U |
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود. |
 |
 |
cells U |
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود |
 |
 |
cell U |
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود |
 |
 |
masks U |
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند |
 |
 |
mask U |
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند |
 |