Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
ingestion
U
قورت دادن داخل معده کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
returning
U
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns
U
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return
U
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned
U
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
engage
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
ingestion
U
وارد شدن مواد خارجی ازقبیل پرنده یخ اب برف گرد وغبار به داخل موتور
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
map
U
نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
maps
U
نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
insinuates
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuated
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuate
U
داخل کردن اشاره کردن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
incorporating
U
داخل کردن
to work in
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
phase in
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
intromit
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
immit
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
enter
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
symbolized
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in
U
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
pressurising
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ram
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
initiate
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
bubble turn and slip
U
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
insufflation
U
داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
initiating
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
imported
U
عمل وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
priming
U
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
highlighting
U
نشان کردن پررنگ کردن
refer
U
اشاره کردن نشان کردن
refers
U
اشاره کردن نشان کردن
referred
U
اشاره کردن نشان کردن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com