Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
service peculiar
U
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer
U
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
impoverishing
U
بی نیرو کردن
impoverishes
U
بی نیرو کردن
impoverish
U
بی نیرو کردن
impoverished
U
بی نیرو کردن
plow into
<idiom>
U
باتمام نیرو حمله کردن
powers
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powering
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
generates
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
fueled
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generating
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
fuelled
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuel
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generated
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
fuels
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
waste
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
To conserve ones health(energy )
U
سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
import
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
language
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
languages
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character
U
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
preparations
U
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparation
U
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
mode
U
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
send in
U
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
modes
U
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
logs
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
graphics
U
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
tablet
U
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
decimal
U
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
tablets
U
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
decimals
U
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
new
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
tucks
U
نیرو
high-powered
U
پر نیرو
tucking
U
نیرو
thrusting
U
نیرو
thrusts
U
نیرو
gutting
U
نیرو
vim
U
نیرو
equipotential
U
هم نیرو
force
U
نیرو
vigor
U
نیرو
tuck
U
نیرو
thrust
U
نیرو
tonus
U
نیرو
power
U
نیرو
zip
U
نیرو
zipped
U
نیرو
troop carrier
U
نیرو بر
vigour
U
نیرو
zipping
U
نیرو
load
U
نیرو
loads
U
نیرو
fibreless
U
بی نیرو
blood
U
نیرو
vis
U
نیرو
pep
U
نیرو
sapless
U
بی نیرو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com