English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stables U اتومبیلهای مسابقه
stable U اتومبیلهای مسابقه
pace car U اتومبیل راهنمای اتومبیلهای مسابقه در رژه
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
Grand Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grands Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
driver's dormitory U خوابگاه رانندگان
knocked U درزدن
to drum at a door U درزدن
knock U درزدن
knocks U درزدن
rackle U صدای درزدن
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] U با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
shutdown strip U منطقه بعد از خط پایان که رانندگان از سرعت خود می کاهند
the taxis are on their rank U اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
to knock out U پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
puncher U مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
clouting U پارچه کهنه کهنه
clouted U پارچه کهنه کهنه
clout U پارچه کهنه کهنه
clouts U پارچه کهنه کهنه
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play U مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
from one another <adv.> U از یکدیگر
of each other <adv.> U از یکدیگر
from each other <adv.> U از یکدیگر
dextrous U ماهر
dexterous U ماهر
fine fingered U ماهر
of one another <adv.> U از یکدیگر
experts U ماهر
knacky U ماهر
interwork U بر یکدیگر
workmanly U ماهر
wieldy U ماهر
he was neat U ماهر
proficient U ماهر
light handed U ماهر
light footed U ماهر
pert U ماهر
skillful Šetc U ماهر
skillful U ماهر
expert U ماهر
each other U یکدیگر
adept U ماهر
hardworking <adj.> U ماهر
industrious U ماهر
one another U یکدیگر
handier U ماهر
assiduous <adj.> U ماهر
diligent <adj.> U ماهر
one a U یکدیگر
industrious <adj.> U ماهر
sedulous <adj.> U ماهر
handiest U ماهر
handy U ماهر
neat handed U ماهر
skilful U ماهر
adroit <adj.> U ماهر
skilled U ماهر
deft U ماهر
studious <adj.> U ماهر
workmanlike U ماهر
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
masters U ماهر شدن
articulating U ماهر در صحبت
mastered U ماهر شدن
articulates U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
master U ماهر شدن
journeymen U کارگر ماهر
natty U پاکیزه ماهر
qualify U ماهر شدن
nattiest U پاکیزه ماهر
nattier U پاکیزه ماهر
expert gunner U توپچی ماهر
cheek by jowl U پهلوی یکدیگر
journeyman U کارگر ماهر
jimmy U ماهر دیلم
jimmies U ماهر دیلم
qualifies U ماهر شدن
marksmen U تیرانداز ماهر
skilled labour U کارگر ماهر
understanding U مطلع ماهر
internecine U کشتار یکدیگر
craftsmen U کارگر ماهر
craftsman U کارگر ماهر
scientail U ماهر علمی
simultaneous with each other U مقارن یکدیگر
semi skilled U نیمه ماهر
semiskilled U نیمه ماهر
shotmaker U شوت زن ماهر
skilled worker U کارگر ماهر
interconnect U اتصال به یکدیگر
interconnected U اتصال به یکدیگر
water dog U شناگر ماهر
versant U ماهر واستاد
marksman U تیرانداز ماهر
light foot U ماهر تردست
peer to each other U برابر با یکدیگر
peer to each other U قرین یکدیگر
interconnects U اتصال به یکدیگر
interconnecting U اتصال به یکدیگر
understandings U مطلع ماهر
sharpshooter U تیرانداز ماهر
couples U ترکیب با یکدیگر
flunkey U غیر ماهر
slick U ماهر صاف
slickest U ماهر صاف
concrescence U رشد با یکدیگر
coupled U ترکیب با یکدیگر
great U متعدد ماهر
great- U متعدد ماهر
greatest U متعدد ماهر
arm in arm U در دست یکدیگر
intersecting U از یکدیگر گذرنده
couple U ترکیب با یکدیگر
cunning U ماهر زیرکی
flunky U غیر ماهر
flunkys U غیر ماهر
combine U ترکیب با یکدیگر
flunkies U غیر ماهر
to look at each other U به یکدیگر نگریستن
flunkeys U غیر ماهر
combining U ترکیب با یکدیگر
tactically U ماهر ماهرانه
tactical U ماهر ماهرانه
combines U ترکیب با یکدیگر
skilled U ماهر و باتجربه
intersplere U در حوزه یکدیگر امدن
telepathy U ارتباط افکار با یکدیگر
aces U خلبان ماهر و متهور
unskilled worker U کارگر غیر ماهر
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
incompossible U منافی یکدیگر ناسازگار
figure skater U اسکیت باز ماهر
shot U تیراندازی تیرانداز ماهر
shots U تیراندازی تیرانداز ماهر
master U ماهر شدن در چیزی
navvy U کارگر غیر ماهر
ace U خلبان ماهر و متهور
to look at each other U به یکدیگر نگاه کردن
they are well matched U حریف یکدیگر هستند
navvies U کارگر غیر ماهر
qualified U صلاحیت دار ماهر
mastered U ماهر شدن در چیزی
skillful weaver U بافنده ماهر و خبره
abuts U به یکدیگر ضربه زدن
interconnected U با یکدیگر اتصال دادن
abutted U به یکدیگر ضربه زدن
interconnecting U با یکدیگر اتصال دادن
interconnects U با یکدیگر اتصال دادن
hand in hand U دست دردست یکدیگر
snipers U تیرانداز ماهر تفنگ
sniper U تیرانداز ماهر تفنگ
masters U ماهر شدن در چیزی
grappling U گرفتن لباس یکدیگر
correlative with each other U لازم و ملزوم یکدیگر
interconnect U با یکدیگر اتصال دادن
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
complementary U تکمیل کننده یکدیگر
reinsman U سوار کار ماهر
one-to-one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one to one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
abut U به یکدیگر ضربه زدن
of a piece with each other U ازسر هم همجنس یکدیگر
interaction U عمل دو چیز روی یکدیگر
network U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
hue U [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
adhesion of fibers U خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
networks U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
juxtaposition U جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
gift of the gab <idiom> U درصحبت کردن ماهر بودن
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
toxophilite U تیرانداز ماهر با تیر و کمان
life line U طناب اتصال افراد به یکدیگر
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
sapphic vice U شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
deme U دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
unskilled labor U نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
orion U منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
back formation U لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
The twins look just like each other. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com