English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
green sand molding U قالب ریزی تر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
molded U قالب ریزی کردن
molds U قالب ریزی کردن
mould U قالب ریزی کردن
moulded U قالب ریزی کردن
moulds U قالب ریزی کردن
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
found U قالب ریزی کردن
founds U قالب ریزی کردن
canned routine U روال قالب ریزی شده
mold U قالب ریزی کردن
platen U صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
swage U قالب ریزی کردن
transfer molding U قالب ریزی انتقالی
Other Matches
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
basic type single tier formwork U قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
import U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported U 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
plasticize U قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
blow up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
moulting U پر ریزی موی ریزی
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
compression molding process U فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
molt U پر ریزی
inpouring U تو ریزی
gravelling U شن ریزی
foundation U پی ریزی
shrouding U شن ریزی
deplumation U پر ریزی
tininess U ریزی
budgeting U بودجه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
bloodbath U خون ریزی
projecting U طرح ریزی
evacuation U برون ریزی
bloodbaths U خون ریزی
earthwork U خاک ریزی
planning U طرح ریزی
gravelling U سنگ ریزی
foundation soil U پی ریزی ساختمان
grouting U دوغاب ریزی
circumfusion U دور ریزی
libations U ساغر ریزی
schematization U برنامه ریزی
libation U ساغر ریزی
schematization U طرح ریزی
minuteness U ریزی ناچیزی
modeller U طرح ریزی
foundation U پی ریزی اساس
rip rap U سنگ ریزی
filling U خاک ریزی
purged U برون ریزی
suffusion U زیر ریزی
iron foundry U اهن ریزی
purges U برون ریزی
perspiration U عرق ریزی
sweats U عرق ریزی
sweating U عرق ریزی
sweat U عرق ریزی
fillings U خاک ریزی
purge U برون ریزی
retropulsion U درون ریزی
landslips U فرو ریزی
landslip U فرو ریزی
designment U طراح ریزی
managements U برنامه ریزی
placing concrete U بتن ریزی
outflows U بیرون ریزی
outflow U بیرون ریزی
programming U برنامه ریزی
actification U سرکه ریزی
bellfounding U زنگ ریزی
cast iron U چدن ریزی
management U برنامه ریزی
chumming U طعمه ریزی
concrete work U بتن ریزی
foundries U چدن ریزی
acting out U برون ریزی
scheming U طرح ریزی
egestion U بیرون ریزی
projections U طرح ریزی
fineness U ریزی دانه ها
projection U طرح ریزی
fineness modulus U مدول ریزی
discharges U برون ریزی
discharge U برون ریزی
casting U چدن ریزی
foundry U چدن ریزی
effusion U برون ریزی
modelling U طرح ریزی
effusions U برون ریزی
national planning U برنامه ریزی ملی
schedules U برنامه ریزی کردن
plans U برنامه ریزی کردن
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
design U طرح ریزی کردن
plots U طرح ریزی کردن
planning horizon U افق برنامه ریزی
planning horizon U مدت برنامه ریزی
sow U مجرای شمش ریزی
scheduled U برنامه ریزی کردن
plotted U طرح ریزی کردن
overall planning U برنامه ریزی کلی
schedule U برنامه ریزی کردن
plan U طرح ریزی کردن
sowed U مجرای شمش ریزی
programmed U برنامه ریزی شده
plot U طرح ریزی کردن
plan U برنامه ریزی کردن
plans U طرح ریزی کردن
designs U طرح ریزی کردن
planning cycle U دوره برنامه ریزی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
bloodguiltiness U خون ریزی ناحق
development planning U برنامه ریزی توسعه
dietetics U برنامه ریزی غذایی
discharge of affect U برون ریزی هیجانی
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
jettisons U به دریا ریزی محموله
jettisoning U به دریا ریزی محموله
jettisoned U به دریا ریزی محموله
jettison U به دریا ریزی محموله
curriculum development U برنامه ریزی درسی
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
family planning U برنامه ریزی خانواده
career planning U طرح ریزی مشاغل
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
central planning U برنامه ریزی مرکزی
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
explosions U بیرون ریزی سروصدا
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
linear programming U برنامه ریزی خطی
macroplanning U برنامه ریزی کلان
contriving U طرح ریزی کردن
contrives U طرح ریزی کردن
contrived U طرح ریزی کردن
contrive U طرح ریزی کردن
timing U برنامه ریزی زمانی
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
gun metal U فلز توپ ریزی
gun bronz U برنز توپ ریزی
bottom pouring plate U صفحه سری ریزی
explosion U بیرون ریزی سروصدا
embank U خاک ریزی کردن
ex ante U برنامه ریزی شده
financial planning U برنامه ریزی مالی
fineness modulus U مدول ریزی و نرمی
fineness modulus U مدول نرمی و ریزی
fineness of lime U نرمی و ریزی اهک
fire planning U طرح ریزی اتش
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
sows U مجرای شمش ریزی
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
programs U برنامه ریزی کردن
salamander U مجرای شمش ریزی
program U برنامه ریزی کردن
rural planning U برنامه ریزی روستائی
type metal U فلز حروف ریزی
road embankment U خاک ریزی جاده
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
stokehold U محل سوخت ریزی
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
projectable U قابل طرح ریزی
programming methods U روشهای برنامه ریزی
to fill up an excavation U خاک ریزی کردن
structuring U پی ریزی کردن ساختار
state planning U برنامه ریزی دولتی
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
construct U طرح ریزی کردن
constructed U طرح ریزی کردن
constructing U طرح ریزی کردن
projects U کاربرنامه ریزی شده
projects U طرح ریزی کردن
projected U کاربرنامه ریزی شده
constructs U طرح ریزی کردن
structure U پی ریزی کردن ساختار
projected U طرح ریزی کردن
project U کاربرنامه ریزی شده
project U طرح ریزی کردن
structures U پی ریزی کردن ساختار
rip par in dam slope U سنگ ریزی در شیب سد
product planning U برنامه ریزی محصولات
system planning U طرح ریزی سیستم
metal U : سنگ ریزی کردن
metals U : سنگ ریزی کردن
planning system U نظام برنامه ریزی
outlining U طرح ریزی کردن
population planning U برنامه ریزی جمعیت
outline U طرح ریزی کردن
outlined U طرح ریزی کردن
planning principles U اصول برنامه ریزی
planning model U الگوی برنامه ریزی
develop U برنامه ریزی و تولید
production planning U برنامه ریزی تولید
seedbed U جای تخم ریزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com