Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
check-points
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check mark
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
collimate
U
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
flowcharting symbol
U
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
port a punch card
U
علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
send only
U
فقط فرستادنی
showdowns
U
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdown
U
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
transmissible
U
فرستادنی انتقال پذیر
seniors
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
footprint
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprints
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
power house building
U
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
named airport of departure
U
فرودگاه معین برای حرکت
tc
U
اجاره دربست برای مدت معین
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
blocked
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blanketed
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
code level
U
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
signals
U
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
calling sequence
U
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bend allowance
U
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
holotype
U
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
peripheral slots
U
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
stacks
U
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stack
U
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
back drilling attachment
U
تجهیزات سوراخ کردن از پشت
stacked
U
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
controlled airspace
U
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
signal distance
U
فاصله علامتی
signal element
U
عنصر علامتی
second signal system
U
دستگاه علامتی دوم
underscored
U
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
first signal system
U
دستگاه علامتی اول
underscoring
U
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
virgule
U
علامتی بدین شکل
underscore
U
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
underscores
U
خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن
designate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
define
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
specifies
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
specifying
U
معین کردن
insets
U
: معین کردن
inset
U
: معین کردن
defining
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
time
U
وقت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
date
U
مدت معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
times
U
وقت معین کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
arguments
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
argument
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
shoe board
U
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
proprietary goods
U
کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
allot
U
معین کردن سهم دادن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
allots
U
معین کردن سهم دادن
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
check point
U
علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
arithmetic
U
علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
boundary
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundaries
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
area blocking
U
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
press mark
U
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
beginning of tape marker
U
علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
tide mark
U
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
beach gear
U
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
delimits
U
معین کردن مرزیابی کردن
delimiting
U
معین کردن مرزیابی کردن
delimit
U
معین کردن مرزیابی کردن
specify
U
معین کردن تصریح کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
delimited
U
معین کردن مرزیابی کردن
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
specifies
U
معین کردن تصریح کردن
specifying
U
معین کردن تصریح کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
cursor
U
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
cursors
U
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
tabulation
U
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
equipments
U
تجهیزات
equipment
U
تجهیزات
instrumentation
U
تجهیزات
transfer equipment
U
تجهیزات
fixture
U
تجهیزات
parroted
U
تجهیزات ای اف اف
parrot
U
تجهیزات ای اف اف
accouterments
U
تجهیزات
parroting
U
تجهیزات ای اف اف
parrots
U
تجهیزات ای اف اف
device
U
تجهیزات
materiel
U
تجهیزات
appliance
U
تجهیزات
accouterment
U
تجهیزات
appliances
U
تجهیزات
devices
U
تجهیزات
rigs
U
تجهیزات
rigged
U
تجهیزات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com