English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
officers U افسر
officers U صاحب منصب
officers U مامور متصدی
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers U فرمان دادن
officers U امین صلح
officers U مامور کارمند اداری
officers U مامور
officers U عضو هیات رئیسه
officers U متصدی ضابط عدلیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
returning officers U سرپرست انتخابات برزن
police officers U مامور پلیس
police officers U پاسبان
police officers U افسر شهربانی
commanding officers U افسر فرمانده
police officers U افسر پلیس
senior officers U افسران ارشدیا بالارتبه
officers call U نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call U شیپور افسر پیش
officers' quarters U بخشدفتری
non-commissioned officers U درجه دار
probation officers U مامور نافر
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
warrant officers U افسر یار
warrant officers U ناوبانیار ستوانیار
warrant officers U افسریار
commissioned officers U افسر
commissioned officers U افسر کادر
commissioned officers U افسرشاغل
petty officers U درجه دار
petty officers U ناو استوار دوم
petty officers U معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers U مهناوی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown U دادستان
law officers of the crown U وکیل عمومی دادیار
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com