Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
pesthole
U
مکان مستعد برای بیماری واگیر
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
labor of love
<idiom>
U
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
for doing it
U
برای انجام ان
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
undertake
U
توافق برای انجام کاری
mission essential
U
ضروری برای انجام ماموریت
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
steepest
U
سرازیر
aslope
U
سرازیر
steep
U
سرازیر
declivous
U
سرازیر
declivitous
U
سرازیر
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
do one's thing
<idiom>
U
انجام کار پر لذت برای شخص
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
slanting
U
اریب سرازیر
steepen
U
سرازیر شدن
sloper
U
سرازیر کننده
top
U
سرازیر شدن
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
macro
U
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
arithmetic
U
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
tears fell down his cheeks
U
اشک از چشمانش سرازیر شد
steeply
U
بطور سراشیب یا سرازیر
chute
U
ناودان یامجرای سرازیر
coasts
U
سریدن سرازیر رفتن
coast
U
سریدن سرازیر رفتن
ramps
U
سکوب سراشیب سرازیر
ramp
U
سکوب سراشیب سرازیر
chutes
U
ناودان یامجرای سرازیر
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
computing
U
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
metacompilation
U
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
capable
U
مستعد
susceptive
U
مستعد
apt
U
مستعد
susceptible
U
مستعد
prone
U
مستعد
subject to tuberculosis
U
مستعد سل
guidable
U
مستعد
slopes
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
sloped
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
talus scree
U
شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
slope
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
offices
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
manning the rail
U
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
verification fire
U
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
office
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
predisposing
U
مستعد کردن
incline
U
مستعد شدن
susceptibility
U
مستعد بودن
inclines
U
مستعد شدن
predisposed
U
مستعد کردن
predispose
U
مستعد کردن
presentient
U
قبلا مستعد
predisposes
U
مستعد کردن
susceptible of change
U
مستعد تغییر
unpregnant
U
غیر مستعد
cursorial
U
مستعد دویدن
insusceptible
U
غیر مستعد
reclines
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
keystroke
U
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
yaght club
U
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
crunches
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
electronic
U
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
sergeanty
U
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
crunch
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
consortia
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
consortiums
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
size
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
crunched
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
susceptible
U
حساس مستعد پذیرش
fluctuable
U
مستعد ترقی و تنزل
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
damageable
U
مستعد خراب شدن
She is prone to it . She is itching for it .
U
ماده اش مستعد است
cell
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduces
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduced
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
sidehiller
U
ضربهای که گوی از شیب درچمن نرم سرازیر میشود
firetrap
U
ساختمان مستعد اتش سوزی
board of conciliation
U
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
printed
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
gallium arsenide
U
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
euryhaline
U
مستعد زندگی درابهای خیلی شور
fluctuable
U
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
bluest
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
jcl
U
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
instruction
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tout temps prist
U
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com