English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 23 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
operates U بفعالیت واداشتن
operates U بکارانداختن
operates U گرداندن
operates U اداره کردن راه انداختن
operates U دایر بودن
operates U عمل جراحی کردن
operates U عمل کردن بهره برداری کردن
operates U عمل کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U اداره کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U کار کردن
operates U فرمان دادن
operates U عمل کردن بکار افتادن
operates U اتصال دادن
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates U ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
operates U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operates U تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
energy operates changes U نیرو مایه دگرگونی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com