Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
refit
U
دوباره اماده کارکردن
refits
U
دوباره اماده کارکردن
refitted
U
دوباره اماده کارکردن
refitting
U
دوباره اماده کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fit to work
U
اماده برای کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
gear
U
کردن اماده کارکردن
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
to work with a will
U
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
U
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
inactivate
U
بی کارکردن
worked
U
کارکردن
acted
U
کارکردن
act
U
کارکردن
work
U
کارکردن
goes
U
کارکردن
go
U
کارکردن
to pull together
U
با هم کارکردن
speeds
U
سریع کارکردن
to act jointly
U
باهم کارکردن
fag
U
سخت کارکردن
run
U
کارکردن موتور
fags
U
سخت کارکردن
runs
U
کارکردن موتور
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
to pull a lone oar
U
تنها کارکردن
counterwork
U
برخلاف کارکردن
cooperate
U
باهم کارکردن
to paddle one's own canoe
U
مسقلانه کارکردن
speeding
U
سریع کارکردن
up
U
اجرا یا کارکردن
speed
U
سریع کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
cowork
U
باهم کارکردن
to work cheap
U
بامزدکم کارکردن
upped
U
اجرا یا کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
overworks
U
زیاد کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
slave
U
سخت کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
slaving
U
سخت کارکردن
slaves
U
سخت کارکردن
overworking
U
زیاد کارکردن
overworked
U
زیاد کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
to work together
U
باهم کارکردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
operation
U
کارکردن با یک وسیله
slaved
U
سخت کارکردن
overwork
U
زیاد کارکردن
moonlighting
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlights
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted
U
بطور قاچاقی کارکردن
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
geologize
U
در زمین شناسی کارکردن
moonlight
U
بطور قاچاقی کارکردن
functioned
U
عمل کردن کارکردن
functions
U
عمل کردن کارکردن
to peg a way at some work
U
پیوسته درسرچیزی کارکردن
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
function
U
عمل کردن کارکردن
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
automation
U
بطور خودکار کارکردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
grinds
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
To work like a beaver .
U
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to turn over
U
واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
labourvi
U
رنج بردن سخت کارکردن
telecommuting
U
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
grind
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
frob
U
کارکردن با دسته فرمان وماوس
drudge
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
to work it
<idiom>
U
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
alert force
U
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
to do a lesson
U
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
burns
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
serials
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabbling
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
eagle flight
U
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
reliability
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
degradation
U
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
faults
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
U
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
compatibility
U
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
yare
U
اماده
in kelter
U
اماده
lief
U
اماده
in store
U
اماده
stocked
U
اماده
ready-made
U
اماده
ready made
U
اماده
accoutrements
U
اماده
prompt
U
اماده
yoi
U
اماده
in the saddle
U
اماده
abler
U
اماده
ablest
U
اماده
provided
U
اماده
equipped
U
اماده
susceptible
U
اماده
prompts
U
اماده
minded
U
اماده
prompted
U
اماده
supply
U
اماده
supplying
U
اماده
stock
U
اماده
in gear
U
اماده
readies
U
اماده
setting up
U
اماده
supplied
U
اماده
ready
U
اماده
accoutred
U
اماده
readying
U
اماده
sets
U
اماده
set
U
اماده
in full fig
U
اماده
in form
U
اماده
freshest
U
اماده
fresh-
U
اماده
handier
U
اماده
fresh
U
اماده
handiest
U
اماده
handy
U
اماده
readied
U
اماده
ready for use
U
اماده مصرف
ready mixed concrete
U
بتن اماده
prompt to go
U
اماده رفتن
snug
U
اماده ومجهز
ready for duty
U
اماده خدمت
ready for operation
U
اماده کار
alert
U
اماده باش
alerts
U
اماده باش
alerted
U
اماده باش
preparations
U
اماده سازی
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
ready for duty
U
اماده کار
coaching
U
اماده سازی
on tap
U
اماده کشیدن
combat available
U
اماده به پرواز
detonative
U
اماده انفجار
fledge
U
اماده پروازکردن
rigs
U
اماده شدن
rigged
U
اماده شدن
rig
U
اماده شدن
accoutered
U
اماده جنگ
get ready
U
اماده کردن
giglet
U
دخترسبک که اماده
giglot
U
دخترسبک که اماده
action mission ship
U
ناو اماده
aforehand
U
اماده راحت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com