English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
Other Matches
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
down U سوی پایین بطرف پایین
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
situations U موقعیت
situation U موقعیت
site U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
sites U موقعیت
line of position U خط موقعیت
berths U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
sited U موقعیت
berth U موقعیت جا
lodgment U موقعیت
orientation U موقعیت
occasions U موقعیت
situs U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasion U موقعیت
condition U موقعیت
position U موقعیت
positioned U موقعیت
locations U موقعیت
location U موقعیت
monopoly position U موقعیت انحصاری
rest position U موقعیت سکون
point U محل یا موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
page orientation U موقعیت صفحه
case U وضعیت موقعیت
situations U موقعیت حالت
footing U موقعیت وضع
positioning U تثبیت موقعیت
pertinency U موقعیت شایستگی
benzylic position U موقعیت بنزیلی
point guard U موقعیت گارد
pertinence or nency U دخل موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
situation U موقعیت حالت
cases U وضعیت موقعیت
ground position U موقعیت زمینی
forward position U موقعیت رو به جلو
positioned U شکل موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
position U شکل موقعیت
plot U نقطه موقعیت
plots U نقطه موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
plotted U نقطه موقعیت
storage location U موقعیت انباره
stimulus situation U موقعیت محرک
situation of a building U موقعیت ساختمان
social status U موقعیت اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
bit position U موقعیت ذره
sign position U موقعیت علامت
endo position U موقعیت اندو
orientation U تعیین موقعیت
firing position U موقعیت احتراق
configurations U وضعیت یا موقعیت
configuration U وضعیت یا موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
position finding U موقعیت یابی
lies U موقعیت چگونگی
position buoy U بویه موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
status U اهمیت یا موقعیت
print position U موقعیت چاپ
radar location U موقعیت رادار
razor edge U موقعیت بحرانی
circumstantial U مربوط به موقعیت
space orientation U موقعیت یابی فضایی
stand U عهده دارشدن موقعیت
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
upwell U موقعیت بهتری یافتن
trimmest U موقعیت قایق دراب
positional U وابسته به موقعیت یامقام
trim U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
opportuneness U موقعیت موقع بودن
blows U هدر دادن موقعیت
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
blow U هدر دادن موقعیت
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
station U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
trim U موقعیت تخته موج دراب
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
trims U موقعیت تخته موج دراب
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
digitize U سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
descriptions U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
lower U پایین تر
hypogenous U پایین رو
infara U پایین
infara U پایین تر
low U پایین
lower most U پایین تر
lower limit U حد پایین
low level U پایین
lowered U پایین تر
lowering U پایین تر
lowers U پایین تر
bottoms U پایین
dowm U پایین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com