Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
command
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commands
U
یکان قرارگاه عمده
commanded
U
یکان قرارگاه عمده
command
U
یکان قرارگاه عمده
command axis
U
محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
routing indicator
U
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
major command
U
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
headquarters
U
قرارگاه فرماندهی
reconstitution site
U
قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
combat commander's insignia
U
علامت فرماندهی بر یکان رزمی
major command
U
یکان عمده
base logistical command
U
یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
oversea command
U
یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
dominant user
U
یکان مصرف کننده عمده
combatcommand
U
فرماندهی رزمی قرارگاه رزمی
assume
U
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes
U
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
terminal command
U
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
supreme commander
U
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
force augmentation
U
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
reference position
U
محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
resume command
U
به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
body
U
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies
U
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
command management system
U
سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
second in command
U
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
islands
U
پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
island
U
پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
forming up
U
تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
zeroed out
U
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
major activity
U
قسمت عمده فعالیت عمده
constituting
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
tenants
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy
U
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenant
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
lead a unit
U
فرماندهی کردن
designations
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement
U
یکان تعویض کننده یکان جبهه
designation
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detail
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity
U
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms
U
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
parent
U
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
primed
U
عمده بار کردن
prime
U
عمده بار کردن
primes
U
عمده بار کردن
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
U
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
U
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
wholesale
U
بطور یکجا عمده فروشی کردن
inactivate
U
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower
U
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
headquarter
U
قرارگاه
subbase
U
قرارگاه
setting
U
قرارگاه
settings
U
قرارگاه
general headquarters
U
قرارگاه کل
headquarters
U
قرارگاه
basic issue items
U
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
regrouping
U
دور هم جمع کردن یکان
dismissing
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismisses
U
منفصل کردن یکان مرخص
regrouped
U
دور هم جمع کردن یکان
dismiss
U
منفصل کردن یکان مرخص
regroups
U
دور هم جمع کردن یکان
regroup
U
دور هم جمع کردن یکان
matrix or matrices
U
قرارگاه گوهر
posts
U
پادگان قرارگاه
headquarters detachment
U
بخش قرارگاه
posted
U
پادگان قرارگاه
headquarters detachment
U
قسمت قرارگاه
central position
U
قرارگاه مرکزی
headquarters battery
U
اتشبار قرارگاه
hen roost
U
قرارگاه مرغان
headquarters company
U
گروهان قرارگاه
post-
U
پادگان قرارگاه
alternate headquarters
U
قرارگاه یدکی
allied headquarters
U
قرارگاه متفقین
post
U
پادگان قرارگاه
brigade headquarters
U
قرارگاه تیپ
command information program
U
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
specified command
U
فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
detaches
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppressing
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaching
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
suppress
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
reinforcing
U
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
allied headquarters
U
قرارگاه کشورهای هم پیمان
settings
U
جای نگین قرارگاه
setting
U
جای نگین قرارگاه
unit emplaning
U
در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
U
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airlift command
U
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
casualty staging unit
U
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit
U
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden
U
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit
U
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice
U
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
suppression
U
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
unit loading
U
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
bridge
U
پل فرماندهی
strategies
U
فن فرماندهی
bridged
U
پل فرماندهی
centre castle
U
پل فرماندهی
conning tower
U
پل فرماندهی
bridges
U
پل فرماندهی
commandantship
U
فرماندهی
commandership
U
فرماندهی
strategy
U
فن فرماندهی
commands
U
فرماندهی
wheelhouse
U
پل فرماندهی
wheelhouses
U
پل فرماندهی
executive branch
U
فرماندهی
command
U
فرماندهی
pilot house
U
پل فرماندهی
leadership
U
فرماندهی
commanded
U
فرماندهی
duty with troops
U
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
base command
U
فرماندهی پایگاه
command post
U
پست فرماندهی
flagships
U
ناو فرماندهی
administrative command
U
فرماندهی اداری
command post
U
پاسگاه فرماندهی
enclosed bridge
U
پل فرماندهی سر پوشیده
command posts
U
پست فرماندهی
continuity of command
U
مداومت فرماندهی
area command
U
فرماندهی منطقه
high command
U
فرماندهی عالی
command posts
U
پاسگاه فرماندهی
commodity command
U
فرماندهی اماد
logistical command
U
فرماندهی لجستیکی
head quarters
U
مرکز فرماندهی
air command
U
فرماندهی هوایی
unified command
U
فرماندهی متحد
joint command
U
فرماندهی مشترک
scheme of command
U
طرح فرماندهی
tactical command
U
فرماندهی تاکتیکی
emergency conning position
U
پل فرماندهی اضطراری
tactical command ship
U
ناو فرماندهی
support command
U
فرماندهی پشتیبانی
commandery
U
مقام فرماندهی
flagship
U
ناو فرماندهی
commander's estimate
U
براورد فرماندهی
combined command
U
فرماندهی مرکب
headquarters
U
مرکز فرماندهی
flag ship
U
ناو سر فرماندهی
command mode
U
حالت فرماندهی
bridge
U
پل فرماندهی کشتی
command net
U
شبکه فرماندهی
commandery
U
محل فرماندهی
command and control
U
کنترل و فرماندهی
command group
U
گروه فرماندهی
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
master's certificate
U
گواهینامه فرماندهی
bridged
U
پل فرماندهی کشتی
command language
U
زبان فرماندهی
command report
U
گزارش فرماندهی
supreme
U
فرماندهی عالی
command channels
U
ردههای فرماندهی
commands
U
سرکردگی فرماندهی
commanded
U
سرکردگی فرماندهی
oldman
U
مقام فرماندهی
command
U
سرکردگی فرماندهی
bridges
U
پل فرماندهی کشتی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
aiming circle
U
زاویه یاب فرماندهی
area support command
U
فرماندهی پشتیبانی منطقه
establishing authority
U
فرماندهی نیروهای اب خاکی
air command
U
فرماندهی نیروی هوایی
forward command post
U
پست فرماندهی جلو
air defense command
U
فرماندهی پدافند هوایی
chain of command
U
سلسله مراتب فرماندهی
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
command post exercise
U
تمرین پاسگاه فرماندهی
division support command
U
فرماندهی پشتیبانی لشگر
guide
U
کشتی فرماندهی عملیات
command liaison
U
افسر رابط فرماندهی
alternate command authority
U
مقام جانشین فرماندهی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com