English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 235 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
baffle U گیج یا گمراه کردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
misled U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
misdirecting U گمراه کردن
misdirects U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
inveigle U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
inveigled U گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن وبردن
inveigles U گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن وبردن
inveigling U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
misleads U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
jape U گمراه کردن جماع کردن
lead astray U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
to put off the scent U گمراه کردن
Other Matches
hell bent U گمراه
self deluded U گمراه
astray U گمراه
devious U گمراه
amiss U گمراه
inveglement U گمراه
perverted U گمراه
hell-bent U گمراه
aberrant U گمراه
screwier U گمراه کننده
screwiest U گمراه کننده
screwy U گمراه کننده
delusive U گمراه کننده
errs U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
seducer U گمراه کنندهseduction
seductive U گمراه کننده
perverting U گمراه شدن
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
pervert U گمراه شدن
perverse U گمراه هرزه
perverts U گمراه شدن
heterodox U گمراه زندیق
to go a U گمراه شدن
inveigler U گمراه سازنده
to go astray U گمراه شدن
sinister U گمراه کننده
err U گمراه شدن
misleading U گمراه کننده
to fall into error U گمراه شدن
corruptible U گمراه شدنی
strays U گمراه شدن
seduction U گمراه سازی
stray U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
lost U شکست خورده گمراه
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
delusory U فریبنده گمراه کننده
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
to be deluded U گمراه شده بودن
to be fooled U گمراه شده بودن
lothario U گمراه کننده زنان
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com