Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lei
U
دستبند یا گردن بندی از گل وغیره که بر گردن میاویزند گردن بند گل
to bear the blame
U
تقصیر را به گردن گرفتن
near leg pickup and turnover
U
گرفتن یک پا وپس گردن و پیچاندن
cover off
U
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
neck
U
گردن سر و گردن اسب
necks
U
گردن سر و گردن اسب
To take a chance . To risk it.
U
دل رابه دریا زدن
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
To mail a letter.
U
نامه ای رابه پست انداختن
She wrecked the party for us.
U
مهمانی رابه مازهر کرد
establish
U
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
U
کسی رابه مقامی گماردن
establishing
U
کسی رابه مقامی گماردن
They bombarded the building.
U
ساختمان رابه توپ بستند
Not to let someone have a say.
U
کسی رابه بازی نگرفتن
He turned his back on us.
U
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
You have been recommended to us.
U
توصیه شما رابه ما کرده اند
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
He made over the house to his son .
U
خانه رابه اسم پسرش کرد
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to do a thing with f.
U
کاری رابه اسانی انجام دادن
to i. person with an opinion
U
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
torticollis
U
کجی مادرزادی گردن گردن کجی
pitches
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
to key up any to do s.th.
<idiom>
O
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
To give someone full powerw.
U
ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
baited
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
bait
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
compacting
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
byte
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
capitalization
U
عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
drawbar
U
میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
bytes
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
enjambment
U
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
vices
U
گناه
misdemeanours
U
گناه
transgression
U
گناه
irreproachable
U
بی گناه
delict
U
گناه
pure of guilt
U
بی گناه
sin
U
گناه
misdemeanour
U
گناه
guilt
U
گناه
vises
U
گناه
vice
U
گناه
sackless
U
بی گناه
fault
U
گناه
faulted
U
گناه
faults
U
گناه
misdemeanors
U
گناه
offense,etc
U
گناه
offense
U
گناه
offenceless
U
بی گناه
sinned
U
گناه
sinless
U
بی گناه
deep dyed
U
گناه
offenses
U
گناه
misdemeanor
U
گناه
guiltless
U
بی گناه
crime
U
گناه
niet culpable
U
بی گناه
blameless
U
بی گناه
irreprehensible
U
بی گناه
cleanhanded
U
بی گناه
reproachless
U
بی گناه
offence
U
گناه
vice-
U
گناه
sinning
U
گناه
blame
U
اشتباه گناه
blamed
U
اشتباه گناه
absolution
آمرزش گناه
blames
U
اشتباه گناه
peccabillo
U
گناه کوچک
peccatophobia
U
گناه هراسی
blaming
U
اشتباه گناه
guilt feeling
U
احساس گناه
sin of the f.
U
گناه جسم
resipiscent
U
معترف به گناه
resipiscence
U
اقرار به گناه
hamartophobia
U
گناه هراسی
irreprovable
U
بی گناه رد نکردنی
sinned
U
گناه ورزیدن
sinning
U
گناه ورزیدن
venial sin
U
گناه صغیره
mortal sin
U
گناه کبیره
misdeed
U
جرم گناه
deadly sin
U
گناه کبیره
misdeeds
U
جرم گناه
crime
U
گناه کردن
venial
U
گناه صغیر
sin
U
گناه ورزیدن
erring
U
گناه کار
remission
U
عذر گناه
transgression
U
خطا گناه
to perpetrate a crime
U
گناه کردن
to sin agaist god
U
بخدا گناه ورزیدن
the f.of adem
U
گناه یا انحراف ادم
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
to purify from sin
U
از گناه پاک کردن
impenitently
U
بالجاجت در گناه کاری
i am shaped in sin
U
در گناه سرشته شده ام
i may thank myself
U
گناه از خودم است
impemitently
U
بااصرار در گناه کاری
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
d.sin
U
گناه بزرگ عمدی
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
incendiary crime
U
گناه اتش انگیزی
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
besetting sin
U
گناه دست برندار
absolve
U
کسی را از گناه بری کردن
absolved
U
کسی را از گناه بری کردن
infallible
U
مصون از خطا منزه از گناه
absolves
U
کسی را از گناه بری کردن
absolving
U
کسی را از گناه بری کردن
original sin
U
نخستین گناه ادم ابوالبشر
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
to purify from sin
U
از قید گناه ازاد کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
to perpetrate a crime
U
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
puratorial
U
پاک کننده گناه کفارهای
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
tabulator
U
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
peccability
U
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist on his innocence
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
reset
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
resets
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
expansion interface
U
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
necks
U
گردن
mooic
U
گردن
napes
U
پس گردن
crookneck
U
گردن کج
neck necessity
U
گردن
paxwax
U
پی گردن
insubordinate
U
گردن کش
stiff-necked
U
گردن کش
restiff
U
گردن کش
nape
U
پس گردن
neck
U
گردن
gigo
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage in garbage out
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
feeds
U
تغذیه گردن
anadem
U
گردن بند
narrow necked
U
گردن باریک
necker chief
U
دستمال گردن
neck cloth
U
دستمال گردن
nape
U
پشت گردن
neckerchief
U
دستمال گردن
napes
U
پشت گردن
neckline
U
گردن لباس
necklines
U
گردن لباس
ascot
U
دستمال گردن
deer neck
U
گردن کشیده
decollate
U
گردن زدن
decollation
U
گردن زنی
neckerchiefs
U
دستمال گردن
deer neck
U
گردن همایی
feed
U
تغذیه گردن
incrassate
U
غلیظ گردن
ascot
U
شال گردن
long necked
U
گردن دراز
necklace
U
گردن بند
He came back downcast ( shamefacekly ) .
U
با گردن کج بر گشت
hoodman blind
U
گردن کلفت
shawls
U
دستمال گردن
shawl
U
دستمال گردن
neckcloth
U
دستمال گردن
roughneck
U
گردن کلفت
the neck of a bottle
U
گردن بطری
the neck of a womb
U
گردن زهدان
tippet
U
گردن پوش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com