Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
d.sin
U
گناه بزرگ عمدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
My grandparents are six feet under.
<idiom>
U
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
U
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
museum piece
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
U
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
U
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
deliberate
U
عمدی
deliberates
U
عمدی
deliberating
U
عمدی
prepense
U
عمدی
intentional
U
عمدی
wilfull
U
عمدی
advertency
U
عمدی
aforethought
U
عمدی
autonomic
U
عمدی
premeditated
U
عمدی
deliberated
U
عمدی
inadvertent
U
غیر عمدی
tank
U
باخت عمدی
willful misconduct
U
زیان عمدی
unitentional
U
غیر عمدی
willful misconduct
U
خسارت عمدی
murdering
U
قتل عمدی
wilfull murder
U
قتل عمدی
wilful murder
U
قتل عمدی
voluntary act
U
فعل عمدی
studied
U
دانسته عمدی
murdered
U
قتل عمدی
murder
U
قتل عمدی
murders
U
قتل عمدی
reflation
U
تورم عمدی
cheap shot
U
خشونت عمدی
dump
U
باخت عمدی
lemon
U
باخت عمدی
lemons
U
باخت عمدی
intentional handball
U
هند عمدی
intentional movement
U
حرکت عمدی
sabotage
U
خرابکاری عمدی
malice a
U
خیانت عمدی
sabotaging
U
خرابکاری عمدی
sabotages
U
خرابکاری عمدی
intentional foal
U
خطای عمدی
sabotaged
U
خرابکاری عمدی
invlountary act
U
فعل غیر عمدی
arson
U
ایجاد حریق عمدی
vertical parity check
U
مقابله توان عمدی
was that intended?
U
ایا ان عمدی بود
arson
U
اتش زدن عمدی
setting on fire
U
اتش زدن عمدی
by accident or d.
U
بطور اتفاقی یا عمدی
sand bag
U
سستی عمدی در تمرین
casually
U
بطور غیر عمدی
homicide by misadventure
U
قتل غیر عمدی
miscarriage
U
سقط جنین غیر عمدی
deliberate
U
عمدا انجام دادن عمدی
deliberates
U
عمدا انجام دادن عمدی
obmutescence
U
خاموش نشینی سکوت عمدی
deliberating
U
عمدا انجام دادن عمدی
hack
U
لگد زدن عمدی دررگبی
involuntarily
U
بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
inadvertence
U
غیر عمدی عدم تعمد
miscarriages
U
سقط جنین غیر عمدی
deliberated
U
عمدا انجام دادن عمدی
hacks
U
لگد زدن عمدی دررگبی
hacked
U
لگد زدن عمدی دررگبی
destruct
U
خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
dusters
U
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
inadvertenly
U
بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
unitentionally
U
ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
draw play
U
ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
voluntary
U
عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
match penalty
U
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
duster
U
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
arson
U
تولید حریق عمدی در مال غیر
grandparent
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
U
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam
U
مادر بزرگ ننه بزرگ
delict
U
گناه
sinless
U
بی گناه
misdemeanours
U
گناه
niet culpable
U
بی گناه
sackless
U
بی گناه
irreproachable
U
بی گناه
transgression
U
گناه
guilt
U
گناه
misdemeanors
U
گناه
blameless
U
بی گناه
vice
U
گناه
misdemeanour
U
گناه
vice-
U
گناه
cleanhanded
U
بی گناه
offenceless
U
بی گناه
vices
U
گناه
guiltless
U
بی گناه
pure of guilt
U
بی گناه
misdemeanor
U
گناه
vises
U
گناه
sinning
U
گناه
offense,etc
U
گناه
sinned
U
گناه
deep dyed
U
گناه
sin
U
گناه
faulted
U
گناه
fault
U
گناه
reproachless
U
بی گناه
faults
U
گناه
irreprehensible
U
بی گناه
offense
U
گناه
offenses
U
گناه
crime
U
گناه
offence
U
گناه
peccabillo
U
گناه کوچک
erring
U
گناه کار
mortal sin
U
گناه کبیره
misdeeds
U
جرم گناه
blame
U
اشتباه گناه
blamed
U
اشتباه گناه
to perpetrate a crime
U
گناه کردن
blaming
U
اشتباه گناه
resipiscence
U
اقرار به گناه
absolution
آمرزش گناه
sin of the f.
U
گناه جسم
blames
U
اشتباه گناه
resipiscent
U
معترف به گناه
deadly sin
U
گناه کبیره
remission
U
عذر گناه
crime
U
گناه کردن
misdeed
U
جرم گناه
irreprovable
U
بی گناه رد نکردنی
venial sin
U
گناه صغیره
sinned
U
گناه ورزیدن
venial
U
گناه صغیر
sin
U
گناه ورزیدن
sinning
U
گناه ورزیدن
peccatophobia
U
گناه هراسی
transgression
U
خطا گناه
hamartophobia
U
گناه هراسی
guilt feeling
U
احساس گناه
cray
U
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
barratry
U
خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
i may thank myself
U
گناه از خودم است
impemitently
U
بااصرار در گناه کاری
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime
U
گناه اتش انگیزی
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
besetting sin
U
گناه دست برندار
impenitently
U
بالجاجت در گناه کاری
to sin agaist god
U
بخدا گناه ورزیدن
to purify from sin
U
از گناه پاک کردن
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
the f.of adem
U
گناه یا انحراف ادم
i am shaped in sin
U
در گناه سرشته شده ام
allowance
U
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
U
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
absolves
U
کسی را از گناه بری کردن
absolve
U
کسی را از گناه بری کردن
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
infallible
U
مصون از خطا منزه از گناه
original sin
U
نخستین گناه ادم ابوالبشر
absolved
U
کسی را از گناه بری کردن
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
to perpetrate a crime
U
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolving
U
کسی را از گناه بری کردن
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
to purify from sin
U
از قید گناه ازاد کردن
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial
U
پاک کننده گناه کفارهای
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
throw
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
i insist on his innocence
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability
U
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
columnar and trabeated
U
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
manipulative deception
U
تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
safety
U
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
kamikaze
U
ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
trapdoors
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
parricidal
U
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
great
U
بزرگ
large sized a
U
بزرگ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com