English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
stop loss order U دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
dear bought U جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
dear bought U گران خرید
big ticket U گران قیمت
high value U گران قیمت
stock trading U خرید و فروش سهام
brokerage U کارمزد خرید سهام
investors U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
beyoned price U بی قیمت بسیار گران بها
assays U عیارگیری فلزات گران قیمت
assay U عیارگیری فلزات گران قیمت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
He bought them expensive presents, out of guilt. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
a white elephant U شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
take over bid U پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
break in share prices U کاهش قیمت سهام
specialties U سهام با قیمت ویژه
Hotel accommodation is rather expensive there. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
closing prices U قیمت سهام درپایان روز
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
buying price U قیمت خرید
highest U وسیله گران یا با کارایی بالا
highs U وسیله گران یا با کارایی بالا
high U وسیله گران یا با کارایی بالا
quotation U قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations U قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
I wont buy it at this price . U با این قیمت آنرا نخواهم خرید
bears U سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bear U سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
endear U گران کردن
endears U گران کردن
endeared U گران کردن
dearest U گران کردن
dearer U گران کردن
dears U گران کردن
dear U گران کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
deferred share U سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
circulating medium U وسیله انتقال قدرت خرید
gems U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
whack up U تقسیم به سهام کردن
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
subscribes U پذیره نویسی کردن سهام
subscribed U پذیره نویسی کردن سهام
subscribing U پذیره نویسی کردن سهام
to declare a divident U سود سهام را اعلان کردن
subscribe U پذیره نویسی کردن سهام
photographic dosimetry U روش اندازه گیری میزان دوزاتمی جذب شده به وسیله افراد از روی عکس بدن انها
ringing the changes U ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
diachrony U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
cunclude U تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
buys U خرید کردن
buy U خرید کردن
to make a purchase U خرید کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
handle U خرید و فروش کردن
overbuy U در خرید افراط کردن
buy in advance U پیش خرید کردن
shops U کارخانه خرید کردن
handles U خرید و فروش کردن
shopped U کارخانه خرید کردن
purchases U خرید خریداری کردن
purchased U خرید خریداری کردن
purchase U خرید خریداری کردن
shop U کارخانه خرید کردن
lot integrity U دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
auction sale without reserve U فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
notobranchiate U در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
evaluate U تقویم کردن قیمت کردن
evaluating U تقویم کردن قیمت کردن
evaluates U تقویم کردن قیمت کردن
evaluated U تقویم کردن قیمت کردن
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
add insult to the injury <idiom> U [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
wet stowage U نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
capital stock U عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
freight U وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
valuing U قیمت کردن
values U قیمت کردن
value U قیمت کردن
apprise U قیمت کردن
apprises U قیمت کردن
apprising U قیمت کردن
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
overcharges U در قیمت اجحاف کردن
overcharging U در قیمت اجحاف کردن
overcharged U در قیمت اجحاف کردن
overcharge U در قیمت اجحاف کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
cost U قیمت گذاری کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
antiwithdrawal device U وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
stoporder U دستورخرید یا فروش سهام بدلال سهام
stock dividend U سهام صادره بابت سود سهام
lohmannizing U غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
overcharge U قیمت اضافی غلو کردن
overcharges U قیمت اضافی غلو کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
overcharging U قیمت اضافی غلو کردن
overcharged U قیمت اضافی غلو کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
price taker U قیمت را داده شده فرض کردن
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
stock jobber U محتکر سهام دلال سهام
share holder U دارنده سهام صاحب سهام
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
degreasing U پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
chartered U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
crane وسیله بلند کردن
craned U وسیله بلند کردن
hoisted U وسیله بلند کردن
provides U وسیله فراهم کردن
provide U وسیله فراهم کردن
runs U کار کردن یک وسیله
power U خاموش کردن یک وسیله
powered U خاموش کردن یک وسیله
powering U خاموش کردن یک وسیله
powers U خاموش کردن یک وسیله
run U کار کردن یک وسیله
craning U وسیله بلند کردن
hoist U وسیله بلند کردن
hoists U وسیله بلند کردن
cranes U وسیله بلند کردن
synchronization U عمل سنکرون کردن دو وسیله
belay U وسیله پیچیدن محاط کردن
strickle U وسیله تیز کردن داس
disassembly order U روش پیاده کردن وسیله
automatize U خودکار کردن یک وسیله دستی
ground tackle U وسیله مهار کردن قایق
diddle U تحریف کردن به وسیله داده
squilgee U وسیله نظافت کردن کف ناو
diddled U تحریف کردن به وسیله داده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com