English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
Other Matches
satirize U مسخره کردن
quizzes U مسخره کردن
satirizes U مسخره کردن
satirising U مسخره کردن
imp U مسخره کردن
satirized U مسخره کردن
to make fun of U مسخره کردن
satirised U مسخره کردن
to set at nought U مسخره کردن
satirises U مسخره کردن
to smile at U مسخره کردن
imps U مسخره کردن
to make merry over U مسخره کردن
illude U مسخره کردن
quiz U مسخره کردن
satirizing U مسخره کردن
to take fun at U استهزاکردن مسخره کردن
tolaugh.atany thing U استهزاکردن مسخره کردن
To make fun of someone . To poke fun at someone . U کسی را مسخره کردن
add insult to the injury <idiom> U [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
travesties U تقلید مسخره امیز کردن
befool U مسخره کردن گول زدن
jape U لطیفه زدن مسخره کردن
travesty U تقلید مسخره امیز کردن
flout U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
as if to add insult to injury <idiom> U با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to make game of U مسخره کردن ریشخند کردن
jear U استهزاء کردن مسخره کردن
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
funny man U مسخره
cockeyed U مسخره
jeap puddoing U مسخره
mockery U مسخره
hobbyhorse U مسخره
jeer U مسخره
jeered U مسخره
zany U مسخره
dulte U مسخره
jeering U مسخره
snash U مسخره
jeers U مسخره
skit U مسخره
sikt U مسخره
dult U مسخره
jack pudding U مسخره
witticisms U مسخره
clown U مسخره
clowns U مسخره
witticism U مسخره
rustic U مسخره
loutish U مسخره
clowning U مسخره
skits U مسخره
farceur U مسخره
harlequin U مسخره
clowned U مسخره
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
fooled U دلقک مسخره
burlesques U مسخره امیز
spoofs U کلاهبرداری مسخره
What a ridicrlous idea ! U چه حرف مسخره یی !
burlesque U مسخره امیز
spoof U کلاهبرداری مسخره
fool U دلقک مسخره
farcical U مسخره امیز
antic U بی تناسب مسخره
ridiculous U مسخره امیز
fools U دلقک مسخره
floppies U مسخره وار
fair game U مسخره کردنی
floppy U مسخره وار
punchinello U لوده مسخره
fooling U دلقک مسخره
droll U مسخره امیز
ironies U مسخره پنهان سازی
goof around U خود را مسخره قراردادن
irony U مسخره پنهان سازی
She ridicules every one U همه را مسخره می کند
flump U مسخره وارراه رفتن
It is ridicrlous . I t is a farce . U اصلا" مسخره است
To fool arounk . U مسخره بازی درآوردن
fool around U خود را مسخره قراردادن
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
mowers U علف چین مسخره
parody U تقلید مسخره امیزکردن
parodies U تقلید مسخره امیزکردن
mower U علف چین مسخره
putting U تعویض کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
launches U انداختن پرت کردن
hurtle U پرت کردن انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
to put by U دور انداختن رد کردن
slotting U انداختن چفت کردن
to set off U انداختن برابر کردن
slots U انداختن چفت کردن
launching U انداختن پرت کردن
slot U انداختن چفت کردن
puts U تعویض کردن انداختن
launch U انداختن پرت کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
toss U پرت کردن انداختن
put U تعویض کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
hurtling U پرت کردن انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
hurtles U پرت کردن انداختن
tossing U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeered U سخن مسخره امیز گفتن
jeering U سخن مسخره امیز گفتن
jeers U سخن مسخره امیز گفتن
to poke fun at any one U با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . U چیزی را بصورت مسخره درآوردن
jeer U سخن مسخره امیز گفتن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
operate U اداره کردن راه انداختن
involves U گیر انداختن وارد کردن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
operated U اداره کردن راه انداختن
back U پشتی کردن پشت انداختن
operates U اداره کردن راه انداختن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
involving U گیر انداختن وارد کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
That's just ridiculous! U این که واقعا مسخره است! [طنز]
Why do you ridicule my suggestion? U چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
nail U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
nailed U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
nails U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
to put on airs U باد در خود انداختن خودنمایی کردن
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
mimicked U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimicking U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimic U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
set up <idiom> U راه انداختن ،برپا کردن چیزی
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com