English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
warns U اگاه کردن
wist U اگاه کردن
warn U اگاه کردن
acquainting U اگاه کردن
acquaints U اگاه کردن
to put in possession U اگاه کردن
to let know U اگاه کردن
admonishes U اگاه کردن
admonishing U اگاه کردن
admonished U اگاه کردن
warned U اگاه کردن
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
disabused U از حقیقت اگاه کردن
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
steering U هدایت کردن
conveys U هدایت کردن
navigating U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
rede U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
navigate U هدایت کردن
conduct U هدایت کردن
directs U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
guide U هدایت کردن
direct U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
conducts U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
convect U هدایت کردن
con U هدایت کردن
conned U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
directing U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
conducted U هدایت کردن
direction U مسیر هدایت کردن
conducted U هدایت کردن بردن
conduct U هدایت کردن بردن
fire direction U هدایت کردن اتش
conducting U هدایت کردن بردن
conducts U هدایت کردن بردن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
leads U هدایت کردن بست اتصال
turn off guidance U هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
preside U اداره کردن هدایت کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conscious U اگاه
conversant U اگاه
apprised U اگاه
aware U اگاه
ware U اگاه
hep U اگاه
incognizant U نا اگاه
cognizant U اگاه
wares U اگاه
inconscient U ناخود اگاه
monitor U اگاه ساز
preconsclous U نیم اگاه
subconscious U نیمه اگاه
subconsciously U نیمه اگاه
subconscious U ناخود اگاه
subconsciously U ناخود اگاه
to know the time of d U اگاه بودن
informed circles U محافل اگاه
sensible of a peril U اگاه از خطر
semiconscious U نیمه اگاه
knows U اگاه بودن
know U اگاه بودن
notified U اگاه ساختن
notifies U اگاه ساختن
notify U اگاه ساختن
notifying U اگاه ساختن
i have no a with him U اگاه شدم
prescient U قبلا اگاه
notification U اگاه سازی
to be a U اگاه بودن
monitors U اگاه ساز
wide-awake U هشیار اگاه
wide awake U هشیار اگاه
monitored U اگاه ساز
information program U برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets U او از رازهای من اگاه بود
be on to it U اگاه یا موافب باش
troop information U برنامه اگاه سازی
keep me informed of that U مرا از ان اگاه سازید
information program U اگاه سازی برنامه اطلاعات
to know what's what U ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
on be on to a person U از قصد کسی اگاه بودن
to keep in touch with any one U از حال کسی اگاه بودن
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
insulating U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
letters patent U نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm U Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
direction U هدایت
conduction U هدایت
leading U هدایت
conductance U هدایت
total conductivity U هدایت کل
steerage U هدایت
navigators U هدایت گر
transduction U هدایت
lead U هدایت
leads U هدایت
navigator U هدایت گر
guidance U هدایت
conductance U میزان هدایت
direction U هدایت رهبری
conductibility U قابلیت هدایت
afferent transmission U هدایت اورانی
conduction velocity U سرعت هدایت
afferent conduction U هدایت اورانی
director U هدایت کننده
superconductivity U فوق هدایت
conductivity U ضریب هدایت
conductive U قابل هدایت
dirigible U قابل هدایت
managements U هدایت یا سازماندهی
conductivity U قابلیت هدایت
directors U هدایت کننده
steerable U هدایت کردنی
conductible U قابل هدایت
conduction U هدایت گرم
conduction U هدایت تنظیم
management U هدایت یا سازماندهی
conning tower U برج هدایت
commutate U هدایت وتغییر
canalization U هدایت در مسیر
template U ریل هدایت
templates U ریل هدایت
image line U هدایت تصویر
operating stand U اطاق هدایت
joystick U سکان هدایت
conduct of fire U هدایت تیراندازی
avigation U فن هدایت هواپیما
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com