English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
batters U توپزنی که نوبت اوست
batter U توپزنی که نوبت اوست
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
croquet U بازی کروکه
mallet U چوب چکش مانند بازی کروکه
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
handouts U نوبت بازی
handout U نوبت بازی
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
association croquet U کروکه انگلیسی
hoop U دروازه کروکه
hoops U دروازه کروکه
hoops U میله عمودی کروکه
hoop U میله عمودی کروکه
pegs U میله وسط زمین کروکه
peg U میله وسط زمین کروکه
peel U گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels U گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
to rank the soldiers U اوست
he is if the right U حق با اوست
it is he that U اوست که
it is up to him to U با اوست که
it is his fault U تقصیر اوست
it is usual with him U معمول اوست
that right inheres in him U این حق اوست
In that case he is right. U د رآنصورت حق با اوست
is that her U ایا اوست
he is f. her U مایل اوست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
it is mortal to him U کشنده اوست
he loves herher to d. U دیوانه عشق اوست
it is personal to himself U مال شخص اوست
it is under his nose U پیش روی اوست
it is under his nose U درست جلوچشم اوست
It belongs to him personally. U متعلق بشخص اوست
it is his very own U مال خود اوست
the goods are orlie in pledge U کالا در گرو اوست
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
imeant his brother U مقصودم برادر اوست
it is a libel on him U مایه ابروئی اوست
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
the observed of all observers U کسیکه توجه همه سوی اوست
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
it is his p to forgive U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
he has the p of forgiving U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reprise U نوبت
heat U نوبت
inning U نوبت
trick U نوبت
tricked U نوبت
tricking U نوبت
tertian fever U نوبت غب
intermittence U نوبت
turn U نوبت
tertian fever U نوبت سه به یک
turns U نوبت
serve U نوبت
served U نوبت
serves U نوبت
tours U نوبت
alternation U نوبت
tour U نوبت
out of turn U بی نوبت
heats U نوبت
periodicity U نوبت
toured U نوبت
touring U نوبت
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
it is my lead U نوبت من است
shifts U نوبت تعویض
shifts U نوبت کاری
shifted U نوبت تعویض
shift U نوبت کاری
shifted U نوبت کار
shift U نوبت کار
shift U نوبت تعویض
shifted U نوبت کاری
shifts U نوبت کار
prime shift U نوبت اول
tricked U نوبت نگهبانی
trick U نوبت نگهبانی
periods U نوبت مرحله
intermittent U نوبت دار
movement credit U نوبت حرکت
whose turn is it? U نوبت کیست
period U روزگار نوبت
out of turn U خارج از نوبت
periods U روزگار نوبت
periods U نوبت ایست
period U نوبت مرحله
round robin U نوبت گردشی
round robin U با گردش نوبت
period U نوبت ایست
tricking U نوبت نگهبانی
periodic U نوبت دار
roundest U نوبت گردکردن
penalty U از کف دادن نوبت
penalties U از کف دادن نوبت
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
round U نوبت گردکردن
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
round U نوبت گرد کردن
on deck U در انتظار نوبت شنا
says U نوبت حرف زدن
roundest U نوبت گرد کردن
out- U نوبت سرویس اسکواش
shift schedule U برنامه نوبت کاری
rotas U جدول نوبت خدمت
My turn! U حالا نوبت منه!
rota U جدول نوبت خدمت
on deck U دونده منتظر نوبت
say U نوبت حرف زدن
out U نوبت سرویس اسکواش
air register U تنظیم نوبت پرواز
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
collocation U نظم نوبت وترتیب
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
outed U نوبت سرویس اسکواش
it is your move U نوبت شما است
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wicket U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the game U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
every one fired two rounds U هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
falconine U بازی
dibasic U دو بازی
home U بازی
solitaire U تک بازی
patulousness U بازی
solitaires U تک بازی
partie U بازی
play U بازی
grey hound U سگ بازی
played U بازی
playing U بازی
plain dealing U بازی
game U بازی
homes U بازی
plays U بازی
openness U بازی
actions U بازی
sportiveŠetc U بازی کن
hopscotch U بازی لی لی
action U بازی
basics U بازی
slackness U بازی
fun U بازی
gaming U بازی
clearance U بازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com