English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impairing U خراب کردن
botch U خراب کردن
make havoc with U خراب کردن
overtumble U خراب کردن
demolishes U خراب کردن
impaired U خراب کردن
to bring to nought U خراب کردن
to play the deuce with U خراب کردن
amortize U خراب کردن
to mull a mull of U خراب کردن
vitiate U خراب کردن
demolishing U خراب کردن
to take down U خراب کردن
vitiating U خراب کردن
corrupting U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
muddles U خراب کردن
to cut up U خراب کردن
muddled U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
muddle U خراب کردن
demonish U خراب کردن
bungle U خراب کردن
muddling U خراب کردن
vitiates U خراب کردن
corrupts U خراب کردن
vitiated U خراب کردن
demolished U خراب کردن
bungling U خراب کردن
bungles U خراب کردن
corrupt U خراب کردن
impair U خراب کردن
bungled U خراب کردن
to do for U خراب کردن
botched U خراب کردن
wrack U خراب کردن
disfigured U خراب کردن
to make a hash of U خراب کردن
destroys U خراب کردن
cut up U خراب کردن
disfiguring U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
disfigures U خراب کردن
demolitions U خراب کردن
marred U خراب کردن
marring U خراب کردن
demolition U خراب کردن
disfigure U خراب کردن
take down U خراب کردن
destroying U خراب کردن
dilapidate U خراب کردن
mar U خراب کردن
demolish U خراب کردن
impairs U خراب کردن
to break down U خراب کردن
unbuild U خراب کردن
undoes U خراب کردن
destroy U خراب کردن
undo U خراب کردن
botching U خراب کردن
botches U خراب کردن
pull down U خراب کردن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
over run U خراب کردن در هم نوردیدن
undermine U از زیر خراب کردن
to crock up U خراب کردن یاشدن
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
double foult U خراب کردن پی در پی دوسرویس
batter U خراب کردن خمیر
side out U خراب کردن سرویس
batters U خراب کردن خمیر
to wreck U کاملا خراب کردن
undermines U از زیر خراب کردن
to bring to ruin U خانه خراب کردن
undermined U از زیر خراب کردن
raze or rase U بکلی خراب کردن
to do up U خانه خراب کردن
simple leg ride U شگک خراب کردن حریف
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
frustrates U فکر کسی را خراب کردن
To get damaged . To become defective . U عیب کردن ( خراب شدن )
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
unmake U بهم زدن خراب کردن
frustrate U فکر کسی را خراب کردن
frustrating U فکر کسی را خراب کردن
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rams U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rammed U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
wreck U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
ruinate U خراب کردن منهدم کردن
destroying U خراب کردن معدوم کردن
ruining U خراب کردن فنا کردن
destroy U خراب کردن معدوم کردن
devastates U خراب کردن تاراج کردن
devastate U خراب کردن تاراج کردن
ruins U خراب کردن فنا کردن
ruin U خراب کردن فنا کردن
destroys U خراب کردن معدوم کردن
to pull down U خراب کردن بی بنیه کردن
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
relational U کارها
relation U کارها
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
programme of work U صورت کارها
programme of work U برنامه کارها
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
job scheduler U زمان بند کارها
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
priorities U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
general U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
dry run U اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
wastery U خراب
undone U خراب
wastry U خراب
ill conditioned U خراب
out of repair U خراب
rotten U خراب
alienated U خراب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com