English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
duck soup <idiom> U آسان
effortlessly U آسان
piece of cake <idiom> U آسان
effortless U آسان
easy <adj.> U آسان گیر
relaxed <adj.> U آسان گیر
easy-going <adj.> U آسان گیر
pushover U کار آسان
doddle U سهل-آسان
easygoing <adj.> U آسان گیر
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
It is easier said than done . U گفتنش آسان است
child's play U هر کار بسیار آسان
highroads U راه آسان یا سر راست
highroad U راه آسان یا سر راست
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
This is the easisrt way. U این آسان ترین راه است
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it . U وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
There is nothing to it . U هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
relational U کارها
relation U کارها
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
programme of work U صورت کارها
programme of work U برنامه کارها
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
draw up U کارها را تنظیم کردن
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
job scheduler U زمان بند کارها
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
generals U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
dry run U اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
cellar U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellars U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batch U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
task U جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks U جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
To go bad and stink. U بو گرفتن
encumber U گرفتن
recapture U پس گرفتن
to hunt out U گرفتن
grabbed U گرفتن
to lay a wager U گرفتن
overtake U گرفتن
encumbers U گرفتن
pushing U گرفتن
reclaim U پس گرفتن
encumbering U گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
overtakes U گرفتن
encumbered U گرفتن
overtaken U گرفتن
grab U گرفتن
recaptured U پس گرفتن
recaptures U پس گرفتن
to draw back U پس گرفتن
skimmed U گرفتن کف
skims U کف گرفتن از
to begin again از سر گرفتن
to catch on U گرفتن
skims U گرفتن کف
catch U گرفتن
grabs U گرفتن
to call back U پس گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
skimmed U کف گرفتن از
skim U گرفتن کف
recapturing U پس گرفتن
to get at U گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
resumption U از سر گرفتن
situate U جا گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
grabbing U گرفتن
raclaim U پس گرفتن
skim U کف گرفتن از
to bring to a stop U را گرفتن
to break in U گرفتن
to take up U گرفتن
detracted U گرفتن
detracting U گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
detracts U گرفتن
tong U گرفتن
unsay U پس گرفتن
resuming U از سر گرفتن
wive U زن گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
detract U گرفتن
situating U جا گرفتن
situates U جا گرفتن
resumed U از سر گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
resume U از سر گرفتن
seizes U گرفتن
resumes U از سر گرفتن
seized U گرفتن
seize U گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
takes U گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
retreated U پس گرفتن
retaken U پس گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
retreat U پس گرفتن
abating U اب گرفتن از
retakes U پس گرفتن
abates U اب گرفتن از
abated U اب گرفتن از
retaking U پس گرفتن
abate U اب گرفتن از
hold U گرفتن
withdraw U پس گرفتن
retreating U پس گرفتن
take U گرفتن
to shut off U را گرفتن
corks U گرفتن
holds U گرفتن
blinds U گرفتن
blinded U گرفتن
cork U گرفتن
withdraws U پس گرفتن
retreats U پس گرفتن
retake U پس گرفتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com