English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
tine U دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
cycle time U مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
productive U مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
interludes U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interlude U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
erection crane U جراثقال برای کارهای ساختمانی
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage U استفاده از غلام برای کارهای بندگی
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
dissave U ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
yard man U کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
overmoke U زیاد دود داشتن
payola U وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
streamed U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
stream U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
jobs U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
vacation sittings U جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
to aim to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to intend to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to intend to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be about to do something U قصد انجام کاری را داشتن
languages U زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language U زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
to set one's mind on anything U ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
get away with murder <idiom> U انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
flexibility U توانایی سخت افزار یا نرم افزار برای تط ابق با موقعیتها یا کارهای مختلف
high lift configuration U شکل برای زیاد
high lift system U سیستم برای زیاد
high lift device U وسایل برای زیاد
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
caculated risk <idiom> U شانس زیاد برای موفقیت
overtask U زیاد سنگین بودن برای
to stand the test of time U برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test U برای مدت زیاد دوام آوردن
for doing it U برای انجام ان
to have stood the test of time U برای مدت زیاد دوام آورده باشد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertake U توافق برای انجام کاری
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
undertaken U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
undertakes U توافق برای انجام کاری
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
paraheliotropism U موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
oxygen bottle U محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
commit U اعزام داشتن برای
committed U اعزام داشتن برای
committing U اعزام داشتن برای
get to <idiom> U توانایی داشتن برای
commits U اعزام داشتن برای
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
spare U برای یدکی نگاه داشتن
to fear [for] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
hold over U برای اینده نگاه داشتن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
chromel U الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
club propeller U ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com