Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tump line
U
طناب یا تسمه کوله پشتی مال بند سینه کوله پشتی
to keep in countenance
U
پشتی کردن
to stick up for
U
پشتی کردن
bolsters
U
پشتی کردن
to give a knee to
U
پشتی کردن
bolster
U
پشتی کردن
bolstered
U
پشتی کردن
to stand by a person
U
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
to stand up for
U
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
backrest
U
پشتی
spinally
U
پشتی
hinder
U
پشتی
backs
U
پشتی
trailng
U
پشتی
hindering
U
پشتی
back
U
پشتی
backing
U
پشتی
backpart
U
پشتی
spinal
U
پشتی
hindered
U
پشتی
back door
U
در پشتی
hinders
U
پشتی
sparsity
U
کم پشتی
posterior
U
پشتی
tergal
U
پشتی
at the back of
U
به پشتی
dorsal
U
پشتی
dorsad
U
پشتی
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
pad
U
لایه پشتی
rucksacks
U
کوله پشتی
pads
U
لایه پشتی
knapsack
U
کوله پشتی
rucksack
U
کوله پشتی
climbing sack
U
کوله پشتی
knapsacks
U
کوله پشتی
climbing pack
U
کوله پشتی
trailing edge
U
لبه پشتی
backless
U
بدون پشتی
backed
U
پشتی دار
dossel
U
پشتی ظهری
dossal
U
پشتی ظهری
kit
U
کوله پشتی
swag
U
کوله پشتی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
pillows
U
پشتی مخده
pillow
U
پشتی مخده
dorsolateral
U
پشتی و جانبی
pack
U
کوله پشتی
dorsal fin
U
بالچه پشتی
dossal
U
پشتی فهری
packs
U
کوله پشتی
padded
U
پشتی دار
sparseness
U
کم پشتی پراکندگی
kit bag
U
کوله پشتی
haversack
U
کوله پشتی
haversacks
U
کوله پشتی
negrophilism
U
پشتی از سیاهان
dossel
U
پشتی فهری
kits
U
کوله پشتی
density of traffic
U
پر پشتی امد و شد
backing pawl
U
ضامن پشتی
packsack
U
کوله پشتی
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
swagman
U
مسافرکوله پشتی دار
pillow
U
[قالیچه اندازه پشتی]
rear
[front]
connection
U
اتصال
[جلوئی]
پشتی
knapsacks
U
کوله پشتی کوچک
turtle graphics
U
گرافیک لاک پشتی
dossel
U
پشتی صندلی وغیره
dossal
U
پشتی صندلی وغیره
ladder back
U
دارای پشتی بلند
knapsack
U
کوله پشتی کوچک
dorsomedial thalamus
U
تالاموس پشتی- میانی
windsor chair
U
صندلی دارای پشتی منحنی
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
backless bench
U
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
benchstool
U
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
backs
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
pack frame
U
کوله پشتی زین دار
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
slots
U
انداختن چفت کردن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
toss
U
پرت کردن انداختن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
to set off
U
انداختن برابر کردن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
slot
U
انداختن چفت کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
tosses
U
پرت کردن انداختن
launched
U
انداختن پرت کردن
launching
U
انداختن پرت کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
launches
U
انداختن پرت کردن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
backpacks
U
کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
dorsiventral
U
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
granger
U
عضو انجمن پشتی بانان کشاورزی
backpack
U
کوله پشتی مخصوص بارهای پرحجم
trailing zeros
U
صفرهای پشتی
[دنباله دار]
[ریاضی]
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
wing chair
U
مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
to put on airs
U
باد در خود انداختن خودنمایی کردن
tumult
U
اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
nails
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapulting
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
tangle
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
To fire a shot
U
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
catapults
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
nailed
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
U
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
tangles
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
mimicking
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
U
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
nail
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
mimics
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimic
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
To swallow ones pride and request someone (to do something).
U
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
teaze
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapulted
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to make sport of any one
U
کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapult
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
teases
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com