English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
luminist U نقاش سایه روشن نما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
half tone U سایه روشن
tones U سایه روشن
light and shade U سایه روشن
lighting U سایه روشن
penumbra U سایه روشن
tone U سایه روشن
half tone U سایه روشن زدن
shading response U پاسخ سایه روشن
thermal shadow U سایه روشن حرارتی
tones U سایه روشن عکس هوایی
tone U سایه روشن عکس هوایی
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
contrast enhancement U توسعه تشخیص سایه روشن
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
shadings U سایه دار کردن سایه افکندن
shades U سایه دار کردن سایه افکندن
shade U سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes U طرح سایه سایه انداختن
silhouette U طرح سایه سایه انداختن
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
He fight with his shadow. <proverb> U او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
painter U نقاش
coloursit U نقاش
colorist U نقاش
painters U نقاش
pounce U گرده نقاش
pounced U گرده نقاش
pounces U گرده نقاش
pictoris U سه پایه نقاش
pictor U سه پایه نقاش
pouncing U گرده نقاش
drawer U طراح نقاش
animalist U نقاش جانور
cartoonists U نقاش کارتون
dauber U نقاش بی مهارت
cartoonist U نقاش کارتون
drawers U طراح نقاش
self-portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portraits U تصویری که نقاش از خودبکشد
self portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
artists U نقاش و هنرمند موسیقیدان
artist U نقاش و هنرمند موسیقیدان
colourist U نقاش رنگ امیز
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
daylight U روز روشن روشن کردن
daylit U روز روشن روشن کردن
grainer U نقاش منظره ها و پردههای نمایش
paysagist U نقاش دور نما ساز
manes U ارواح اموات مانی نقاش
manichean U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichaean U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichee U پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
shadowless U بی سایه
thanks to..... U در سایه
shadowing U سایه
shading U سایه
shadows U سایه
sunshade U سایه
cleek U سایه
shades U سایه
umbrage U سایه
shadow U سایه
shade U سایه
shadowed U سایه
shadiness U سایه
sunshades U سایه
shadings U سایه
auspices U سایه
umbra U سایه
umber U سایه
shadowed U شدو سایه
halftone U سایه رنگ
halftones U سایه رنگ
hatching U سایه زنی
shadowing U شبح سایه
ski graphŠetc U سایه نگاری
sciamachy U جنگ با سایه
shadowing U شدو سایه
shades U سایه انداختن
shadow play U نمایش سایه ها
shadows U شدو سایه
shadows U شبح سایه
bowery U سایه دار
to go to the shades U سایه افکندن در
shader U سایه رنگ زن
shadeless U بدون سایه
To cast a shadow. U سایه انداختن
sciagraphy U سایه نگاری
shadowed U شبح سایه
shadings U سایه بان
adumbral U سایه افکن
umbriferous U سایه افکن
penumbra U نیم سایه
umbrageous U سایه دار
sombre U سایه دار
tone U سایه رنگ
adumbration U سایه افکنی
shadings U سایه انداختن
canopy U سایه بان
canopies U سایه بان
bowers U سایه بان
bower U سایه بان
obtenebrate U سایه افکندن بر
umber U سایه انداختن
shadow U شبح سایه
shadow U شدو سایه
overcast U سایه انداختن
shade U سایه بان
overshadowing U سایه افکندن بر
shady [place] <adj.> U سایه دار
shaded <adj.> U سایه دار
shadowy U سایه مانند
shadowy U سایه افکن
shadowy <adj.> U سایه دار
shade U سایه انداختن
overshadowed U سایه افکندن بر
umbrageous [literary] <adj.> U سایه دار
half shadow U نیم سایه
overshadow U سایه افکندن بر
shading U سایه زنی
shading U سایه اندازی
halation U نیم سایه
overshadows U سایه افکندن بر
To cast a shadow . U سایه انداختن
shadowlike U سایه مانند
shades U سایه بان
kinema or cin U سایه نما
kinephantoscope U سایه نما
shady U سایه دار
silhouette target U سایه هدف
boxed cornice U سایه بان
tinges U سایه رنگ
somber U سایه دار
tinge U سایه رنگ
drop shadow U سایه برجسته
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
contrasts U زمینه طرح و سایه
contrasted U زمینه طرح و سایه
contrast U زمینه طرح و سایه
gray scale U مقیاس سایه زنی
adumbrate U سایه افکندن بر طرح
contrasting U زمینه طرح و سایه
She has become rather off hand. U سایه اش سنگین شده
halftoning U سایه رنگ زدن
auspice U سایه حمایت توجهات
pastel shades U سایه رنگهای خفیف
thanks U افهار امتنان در سایه
thank you U سایه شما کم نشود
shades U سایه دار کردن
tintless U بدون سایه رنگ
sciagraph U عکس سایه نما
shadings U جای سایه دار
umbrage U سایه شاخ و برگ
shades U جای سایه دار
shady U سایه افکن مشکوک
shadow factor U ضریب انحراف سایه
pencilled U بامداد سایه زده
umbrage U شابهت سایه وار
shadings U سایه دار کردن
shade U سایه دار کردن
phantasm U فاهر فریبنده سایه
shade U جای سایه دار
shadings U اختلاف جزئی سایه رنگ
The trees give a pleasant shade . U درختان سایه قشنگه می اندازد
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
sciomantic U غیبگو از روی سایه مرده
shades U اختلاف جزئی سایه رنگ
shaded pole motor U موتور با قطب سایه دار
shade U اختلاف جزئی سایه رنگ
crosshatch U بطور اریب سایه زدن
croddhatching U بطور اریب سایه زدن
To shadow someone. U مثل سایه کسی را تعقیب کردن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . U سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
Lets sit in the shade , Its cooler. U توی سایه بنشینیم خنک تر است
solids U سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
hachure U سایه زنی قلم هاشور زدن
galanty show U نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
solid U سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadows U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com