Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
assigned
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserving
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
dedicating
U
اختصاص دادن وقف کردن
dedicates
U
اختصاص دادن وقف کردن
dedicate
U
اختصاص دادن وقف کردن
assigns
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
devote
U
اختصاص دادن فدا کردن
assign
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
devoting
U
اختصاص دادن فدا کردن
reserves
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
devotes
U
اختصاص دادن فدا کردن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
appropriate
U
اختصاص دادن
allot
U
اختصاص دادن
assign
U
اختصاص دادن
allocate
U
اختصاص دادن
allocating
U
اختصاص دادن
to set apart
U
اختصاص دادن
allocate
U
اختصاص دادن
allocates
U
اختصاص دادن
appropriated
U
اختصاص دادن
appropriates
U
اختصاص دادن
appropriating
U
اختصاص دادن
reserving
U
نگه داشتن اختصاص دادن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserves
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
U
نگه داشتن اختصاص دادن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
maps
U
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
U
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
flag
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
exert
U
نشان دادن
run
U
نشان دادن
introduces
U
نشان دادن
exerted
U
نشان دادن
runs
U
نشان دادن
introduced
U
نشان دادن
to show up
U
نشان دادن
exerting
U
نشان دادن
to put forth
U
نشان دادن
visions
U
یا نشان دادن
exerts
U
نشان دادن
vision
U
یا نشان دادن
demonstrate
U
نشان دادن
introducing
U
نشان دادن
point
U
نشان دادن
introduce
U
نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن
ante
U
نشان دادن
imbody
U
نشان دادن
show
U
نشان دادن
showed
U
نشان دادن
evince
U
نشان دادن
evinced
U
نشان دادن
evinces
U
نشان دادن
shows
U
نشان دادن
register
U
نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن
indicates
U
نشان دادن
indicated
U
نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن
indicate
U
نشان دادن
adumbrate
U
نشان دادن
registers
U
نشان دادن
showŠetc
U
نشان دادن
registering
U
نشان دادن
actuate
U
نشان دادن
evincing
U
نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
blazed
U
باتصویر نشان دادن
marshaled
U
به ترتیب نشان دادن
blaze
U
باتصویر نشان دادن
marshaling
U
به ترتیب نشان دادن
marshalled
U
به ترتیب نشان دادن
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
marshals
U
به ترتیب نشان دادن
by show of hands
U
با نشان دادن دست
playoff
U
نشان دادن فیلم
playoffs
U
نشان دادن فیلم
forcing
U
خشونت نشان دادن
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
reacts
U
واکنش نشان دادن
impassibly
U
بی نشان دادن عاطفه
reacting
U
واکنش نشان دادن
televised
U
با تلویزیون نشان دادن
blazes
U
باتصویر نشان دادن
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
decorating
U
نشان یامدال دادن به
televises
U
با تلویزیون نشان دادن
decorates
U
نشان یامدال دادن به
televise
U
با تلویزیون نشان دادن
televising
U
با تلویزیون نشان دادن
exemplified
U
بانمونه نشان دادن
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
exemplifies
U
بانمونه نشان دادن
prefiguring
U
از پیش نشان دادن
exemplify
U
بانمونه نشان دادن
image
U
نشان دادن تصویر
hang back
U
بی میلی نشان دادن
prefigures
U
از پیش نشان دادن
prefigured
U
از پیش نشان دادن
exemplifying
U
بانمونه نشان دادن
marshal
U
به ترتیب نشان دادن
prefigure
U
از پیش نشان دادن
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
measure
U
اندازه نشان دادن
rubricize
U
قرمز نشان دادن
rubricate
U
قرمز نشان دادن
showdown
U
نمونه نشان دادن
emblems
U
با علایم نشان دادن
emote
U
هیجان نشان دادن
react
U
واکنش نشان دادن
emblem
U
با علایم نشان دادن
decorate
U
نشان یامدال دادن به
to be illustrative of
U
با عکس نشان دادن
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
foreshown
U
از پیش نشان دادن
pretypify
U
قبلا نشان دادن
showdowns
U
نمونه نشان دادن
adumbration
U
نشان دادن خلاصه
forces
U
خشونت نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit .
U
خودی را نشان دادن
force
U
خشونت نشان دادن
display
U
نشان دادن اطلاعات
displayed
U
نشان دادن اطلاعات
displaying
U
نشان دادن اطلاعات
displays
U
نشان دادن اطلاعات
cough up
<idiom>
U
بی تمایلی نشان دادن
for crying out loud
<idiom>
U
نشان دادن عصبانیت
to hang back
U
بیمیلی نشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com