English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
programming U نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
hybrid circuit U ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
rule U نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
application [applicability] U مفیدبودن
applicability U مفیدبودن
usefulness U مفیدبودن
usability U مفیدبودن
availability U مفیدبودن
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
voyage charter U اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
boundaries U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
boundary U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
rs c U استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
private U محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
flags U یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
Hypergraphia U [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
flag U یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
privates U محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
electronic U توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
bombed out U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
calling sequence U مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bombs U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
bench mark U نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
retrieval U سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
arithmetic U دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
businesses U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
framebuffer U یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
personal U ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
powers U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
power U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
carry through <idiom> U برای کاری نقشهای کشیدن
undertake U توافق برای انجام کاری
prone to do something آماده برای کردن کاری
can i do a for you U کاری می توانم برای شمابکنم
frequency shift keying U روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
notification message U پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
formats U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
symbolically U 1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
symbolic U 1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
to pair off U جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something U کسی را برای کاری مخیر کردن
bar U توقف کسی برای انجام کاری
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
knowledge U وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
identity U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identities U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
area U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
areas U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
scratch file U ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
niladic U مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
redundant U قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
work file U فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
hygrograph U دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
He is a man who would stoop to anything . U آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
ASIC U ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
high resolution bit mapped display U تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
editing run U در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
scratchpad U فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
CUG U ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com