Total search result: 201 (14 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
serve one's purpose <idiom> U |
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
programming U |
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است |
 |
 |
personal U |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
 |
 |
hybrid circuit U |
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص |
 |
 |
rule U |
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند |
 |
 |
quartz clock U |
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود |
 |
 |
ikon U |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
 |
 |
opened U |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
 |
 |
opens U |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
 |
 |
open U |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
 |
 |
application [applicability] U |
مفیدبودن |
 |
 |
applicability U |
مفیدبودن |
 |
 |
usefulness U |
مفیدبودن |
 |
 |
usability U |
مفیدبودن |
 |
 |
availability U |
مفیدبودن |
 |
 |
busier U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
busying U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
busies U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
busiest U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
busy U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
busied U |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
 |
 |
B register U |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
 |
 |
named port of shipment U |
بندر مشخص برای حمل |
 |
 |
temporarily U |
برای زمان مشخص یا نه همیشه |
 |
 |
to be clear to somebody U |
برای کسی مشخص بودن |
 |
 |
named departure point U |
نقطه مشخص برای حرکت |
 |
 |
realizing the palette U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realises U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realizing U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realising U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realised U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realizes U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realize U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realized U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
keypad U |
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص |
 |
 |
voyage charter U |
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص |
 |
 |
scratch one's back <idiom> U |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
 |
 |
boundaries U |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
 |
 |
beaufort scale U |
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد |
 |
 |
symbolic i/o assignment U |
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی |
 |
 |
fields U |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
 |
 |
labeling U |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
 |
 |
labels U |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
 |
 |
labelled U |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
 |
 |
boundary U |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
 |
 |
dispatching priority U |
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها |
 |
 |
field U |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
 |
 |
fielded U |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
 |
 |
label U |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
 |
 |
rs c U |
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند |
 |
 |
role indicator U |
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص |
 |
 |
private U |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
 |
 |
flags U |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
 |
 |
effective U |
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است |
 |
 |
Hypergraphia U |
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن] |
 |
 |
flag U |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
 |
 |
privates U |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
 |
 |
claim frame U |
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه |
 |
 |
electronic U |
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص |
 |
 |
bombed out U |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
 |
 |
calling sequence U |
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است |
 |
 |
bombs U |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
 |
 |
bombed U |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
 |
 |
bomb U |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
 |
 |
universal U |
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه |
 |
 |
tetragraph U |
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل |
 |
 |
PID U |
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران |
 |
 |
bench mark U |
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود |
 |
 |
retrieval U |
سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست |
 |
 |
restrict U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restricting U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restricts U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
color code U |
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها |
 |
 |
answer U |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
 |
 |
answered U |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
 |
 |
answering U |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
 |
 |
answers U |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
 |
 |
arithmetic U |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
 |
 |
businesses U |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
 |
 |
framebuffer U |
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود |
 |
 |
personal U |
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند. |
 |
 |
device U |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
 |
 |
labelled U |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
 |
 |
label U |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
 |
 |
devices U |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
 |
 |
labeling U |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
 |
 |
business U |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
 |
 |
powers U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
powered U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
powering U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
labels U |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
 |
 |
power U |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
 |
 |
the proper time to do a thing U |
برای کردن کاری |
 |
 |
language U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
languages U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
sit tight <idiom> U |
صبور برای انجام کاری |
 |
 |
undertakes U |
توافق برای انجام کاری |
 |
 |
the right way to do a thing U |
صحیح برای کردن کاری |
 |
 |
undertaken U |
توافق برای انجام کاری |
 |
 |
potential <adj.> U |
[توانایی برای انجام کاری] |
 |
 |
carry through <idiom> U |
برای کاری نقشهای کشیدن |
 |
 |
undertake U |
توافق برای انجام کاری |
 |
 |
prone to do something |
آماده برای کردن کاری |
 |
 |
can i do a for you U |
کاری می توانم برای شمابکنم |
 |
 |
frequency shift keying U |
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود |
 |
 |
notification message U |
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود |
 |
 |
formats U |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
 |
 |
format U |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
 |
 |
symbolically U |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
 |
 |
symbolic U |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
 |
 |
decisions U |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
 |
 |
to pair off U |
جفت کردن [برای کاری یا در جشنی] |
 |
 |
authorizing U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
turn out <idiom> U |
رفتن برای دیدن یا انجام کاری |
 |
 |
techniques U |
روش با مهارت برای انجام کاری |
 |
 |
authorizes U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
to invite somebody to do something U |
کسی را برای انجام کاری فراخواندن |
 |
 |
decision U |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
 |
 |
to empower somebody to do something U |
کسی را برای کاری مخیر کردن |
 |
 |
bar U |
توقف کسی برای انجام کاری |
 |
 |
to empower somebody to do something U |
اختیار دادن به کسی برای کاری |
 |
 |
invoked U |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
 |
 |
invoke U |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
 |
 |
bars U |
توقف کسی برای انجام کاری |
 |
 |
invoking U |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
 |
 |
authorize U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
help U |
روش آسانتر برای انجام کاری |
 |
 |
helped U |
روش آسانتر برای انجام کاری |
 |
 |
invokes U |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
 |
 |
authorises U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
technique U |
روش با مهارت برای انجام کاری |
 |
 |
authorising U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
helps U |
روش آسانتر برای انجام کاری |
 |
 |
afterthought U |
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن |
 |
 |
QBE U |
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود |
 |
 |
algorithm U |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
 |
 |
algorithms U |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
 |
 |
knowledge U |
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل |
 |
 |
authorizing U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
authorises U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
to make an effort to do something U |
تلاش کردن برای انجام دادن کاری |
 |
 |
authorising U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
overslaugh U |
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر |
 |
 |
to try hard to do something U |
تقلا کردن برای انجام دادن کاری |
 |
 |
covenantor U |
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری |
 |
 |
get one's own way <idiom> U |
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی |
 |
 |
twist one's arm <idiom> U |
مجبور کردن شخص برای انجام کاری |
 |
 |
authorizes U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
authorize U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
keep after <idiom> |
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری. |
 |
 |
identity U |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
 |
 |
identities U |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
 |
 |
routing U |
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد |
 |
 |
go in for <idiom> U |
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری |
 |
 |
make it up to someone <idiom> U |
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی |
 |
 |
area U |
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری |
 |
 |
talk into <idiom> U |
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن |
 |
 |
areas U |
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری |
 |
 |
egg (someone) on <idiom> U |
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری |
 |
 |
afterthoughts U |
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان |
 |
 |
beside one's self <idiom> U |
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری |
 |
 |
to pause U |
[برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن |
 |
 |
freedoms U |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
 |
 |
freedom U |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
 |
 |
server U |
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد |
 |
 |
scratch file U |
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود |
 |
 |
SGML U |
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند |
 |
 |
niladic U |
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است |
 |
 |
diskless workstation U |
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد |
 |
 |
redundant U |
قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود |
 |
 |
to sign up for something U |
نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی] |
 |
 |
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U |
چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری] |
 |
 |
To do something prefunctorily. U |
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن |
 |
 |
work file U |
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است |
 |
 |
for next to nothing <idiom> U |
چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری] |
 |
 |
hygrograph U |
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی |
 |
 |
He is a man who would stoop to anything . U |
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش ) |
 |
 |
chord keying U |
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری |
 |
 |
tabled U |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
 |
 |
tables U |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
 |
 |
tabling U |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
 |
 |
table U |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
 |
 |
ASIC U |
ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص |
 |
 |
addresses U |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
 |
 |
address U |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
 |
 |
addressed U |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
 |
 |
high resolution bit mapped display U |
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش |
 |
 |
arm U |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
 |
 |
warm-ups U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
warm-up U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
elapsed time U |
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند |
 |
 |
cards U |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
 |
 |
card U |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
 |
 |
editing run U |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
 |
 |
algebra U |
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن |
 |
 |
scratchpad U |
فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری |
 |
 |
ends U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
ended U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U |
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم . |
 |
 |
end U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
CUG U |
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز |
 |