Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
programming
U
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
hybrid circuit
U
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
rule
U
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
opened
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
application
[applicability]
U
مفیدبودن
applicability
U
مفیدبودن
usefulness
U
مفیدبودن
usability
U
مفیدبودن
availability
U
مفیدبودن
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
keypad
U
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
voyage charter
U
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
boundaries
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
beaufort scale
U
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment
U
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
fields
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labeling
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
boundary
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
rs c
U
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
private
U
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
flags
U
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
effective
U
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
Hypergraphia
U
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
flag
U
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
privates
U
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
claim frame
U
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
electronic
U
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
bombed out
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
calling sequence
U
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bombs
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
universal
U
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
PID
U
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
bench mark
U
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
retrieval
U
سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code
U
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
arithmetic
U
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
businesses
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
framebuffer
U
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
personal
U
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labelled
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labeling
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
business
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
powers
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
labels
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
power
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
the proper time to do a thing
U
برای کردن کاری
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
undertake
U
توافق برای انجام کاری
prone to do something
آماده برای کردن کاری
can i do a for you
U
کاری می توانم برای شمابکنم
frequency shift keying
U
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
notification message
U
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
formats
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
symbolically
U
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
symbolic
U
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
to pair off
U
جفت کردن
[برای کاری یا در جشنی]
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something
U
کسی را برای کاری مخیر کردن
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
afterthought
U
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
QBE
U
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
knowledge
U
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
identity
U
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identities
U
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
routing
U
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
area
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
areas
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
afterthoughts
U
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
scratch file
U
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
niladic
U
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
diskless workstation
U
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
redundant
U
قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
work file
U
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
hygrograph
U
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
He is a man who would stoop to anything .
U
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
tabled
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
ASIC
U
ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص
addresses
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
high resolution bit mapped display
U
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
editing run
U
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
algebra
U
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
scratchpad
U
فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
ends
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
end
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
CUG
U
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com