English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
circumstantial U مربوط به موقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
Other Matches
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
situations U موقعیت
locations U موقعیت
occasions U موقعیت
situation U موقعیت
positioned U موقعیت
occasion U موقعیت
position U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasioning U موقعیت
orientation U موقعیت
location U موقعیت
berth U موقعیت جا
line of position U خط موقعیت
site U موقعیت
lodgment U موقعیت
sited U موقعیت
condition U موقعیت
sites U موقعیت
situs U موقعیت
berths U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
lodgment or lodge U موقعیت
berthing U موقعیت جا
exoposition U موقعیت اگزو
pertinence or nency U دخل موقعیت
point guard U موقعیت گارد
positioned U شکل موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
pertinence U موقعیت شایستگی
radar location U موقعیت رادار
pertinency U موقعیت شایستگی
cases U وضعیت موقعیت
page orientation U موقعیت صفحه
footing U موقعیت وضع
razor edge U موقعیت بحرانی
firing position U موقعیت احتراق
position U شکل موقعیت
situations U موقعیت حالت
position buoy U بویه موقعیت
positioning U تثبیت موقعیت
situation U موقعیت حالت
forward position U موقعیت رو به جلو
plotted U نقطه موقعیت
print position U موقعیت چاپ
plots U نقطه موقعیت
plot U نقطه موقعیت
position finding U موقعیت یابی
d. of a situation U موقعیت باریک
monopoly position U موقعیت انحصاری
configuration U وضعیت یا موقعیت
lies U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
advantage ground U موقعیت خوب
status U اهمیت یا موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
point U محل یا موقعیت
case U وضعیت موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
configurations U وضعیت یا موقعیت
situation of a building U موقعیت ساختمان
ground position U موقعیت زمینی
bit position U موقعیت ذره
lie U موقعیت چگونگی
rest position U موقعیت سکون
endo position U موقعیت اندو
sign position U موقعیت علامت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
storage location U موقعیت انباره
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
upwell U موقعیت بهتری یافتن
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
stand U عهده دارشدن موقعیت
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
trims U موقعیت قایق دراب
positional U وابسته به موقعیت یامقام
stations U موقعیت اجتماعی وضع
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
opportuneness U موقعیت موقع بودن
trimmest U موقعیت قایق دراب
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
space orientation U موقعیت یابی فضایی
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
trim U موقعیت قایق دراب
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
trims U موقعیت تخته موج دراب
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
trim U موقعیت تخته موج دراب
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
digitize U سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com