English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be a bar to something [somebody] U مانع چیزی [کسی] شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
preventive U آنچه مانع رویدادن چیزی شود
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
get out of the way <idiom> U چیزی به مانع نمانده
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
to bar somebody from something [doing something] U مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
Other Matches
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
hedge U مانع
hedged U مانع
hedges U مانع
encumbrances U مانع
blocked U مانع
blocks U مانع
preventor U مانع
impedimental U مانع
impeditive U مانع
constraint U مانع
clogs U مانع
impedient U مانع
snag U مانع
hurdles U مانع
hurdle U دو با مانع
hurdle U مانع
snagging U مانع
snags U مانع
hurdles U دو با مانع
swimmingly U بی مانع
repellents U مانع
repellent U مانع
impediments U مانع
hold back U مانع
impediment U مانع
obstacle U مانع
bars U مانع
bar U مانع
dead lock U مانع
shields U مانع
shield U مانع
dike U مانع
degage U بی مانع
balk U مانع
balked U مانع
balking U مانع
balks U مانع
baulked U مانع
baulking U مانع
obstaele U مانع
clogged U مانع
clog U مانع
block U مانع
preventive U مانع
drawbacks U مانع
drawback U مانع
masking U مانع
strait jackets U مانع
strait jacket U مانع
handicap U مانع
handicaps U مانع
crests U مانع
cresting U مانع
crest U مانع
restraints U مانع
restraint U مانع
baulks U مانع
in the way U مانع
stumbling block U مانع
barricaded U مانع
barricade U مانع
massifs U مانع
stopped U مانع
massif U مانع
barrier U مانع
flight U مانع
stopping U مانع
barricades U مانع
hindering U مانع
stumbling blocks U مانع
shackling U مانع
shackles U مانع
shackled U مانع
hindered U مانع
hinder U مانع
shackle U مانع
hinders U مانع
stop U مانع
interference U مانع
curtains U مانع
barricading U مانع
stops U مانع
flight U مانع در دو
set back U مانع
hindrances U مانع
encumbrance U مانع
pull-backs U مانع
hindrance U مانع
barriers U مانع
pull-back U مانع
pull back U مانع
brake U عایق مانع
obstacle sense U حس مانع یابی
water jump U مانع ابی
water tight U مانع دخول اب
visual obstruction U مانع دید
fetter U قید مانع
impervious U مانع دخول
obstructively U بطور مانع
to put off U مانع شدن
restraints U مانع قید
color line U مانع نژادی
fettering U قید مانع
restraint U مانع قید
fettered U قید مانع
hinder U مانع شدن
obstructed U مانع شدن
shield U مانع شدن
bars U مانع شدن
bar U مانع نوشگاه
shields U مانع شدن
resist U مانع شدن
bar U مانع شدن
barricaded <adj.> <past-p.> U مانع شده
barred <adj.> <past-p.> U مانع شده
resisted U مانع شدن
resists U مانع شدن
bars U مانع نوشگاه
natural obstacle U مانع طبیعی
debars U مانع شدن
embargo U مانع محظور
to keep back U مانع شدن
locked <adj.> <past-p.> U مانع شده
blocked <adj.> <past-p.> U مانع شده
debar U مانع شدن
disabled <adj.> <past-p.> U مانع شده
debarred U مانع شدن
debarring U مانع شدن
closed <adj.> <past-p.> U مانع شده
resisting U مانع شدن
braked U عایق مانع
stay U مانع عصاء
exclude U مانع شدن
excludes U مانع شدن
protective barrier U مانع حمایتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com