English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
winter U قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
winters U قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
winterization U زمستانی کردن
winter quarters U پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
winter quarters U قشلاق
transhumance U ییلاق و قشلاق عشایر
winter crookneck U کدوی زمستانی کدوی گردن کج زمستانی
brumous U زمستانی
brumal U زمستانی
hiemal U زمستانی
wintry U زمستانی
hymal U زمستانی
hibernal U زمستانی
hiberbal U زمستانی
wintery U زمستانی
winterish U زمستانی
winterly U زمستانی بی نشاط
winter solstice U انقلاب زمستانی
jack frost U لولوی زمستانی
winterization U زمستانی شدن
hibernaculum U جایگاه زمستانی
winterberry U راج زمستانی
hibernate U بخواب زمستانی رفتن
winterization U بصورت زمستانی در امدن
hibernated U بخواب زمستانی رفتن
hibernating U بخواب زمستانی رفتن
hibernates U بخواب زمستانی رفتن
hibernaculum U گلخانه گلهای زمستانی
winter olympic U بازیهای المپیک زمستانی
tuque U کلاه بافته پشمی زمستانی
midwinter U چله زمستان انقلاب زمستانی
harmattan U بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
storm window U پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
snow tire U لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
transition U گذار
transitions U گذار
over- U گذار
over U گذار
marker U نشان گذار
transit time U زمان گذار
transition period U دوره گذار
transition state U حالت گذار
heretic U بدعت گذار
insured U بیمه گذار
salvers U مرهم گذار
markers U نشان گذار
discriminator U فرق گذار
deepositor U ودیعه گذار
accomodating U منت گذار
blazers U علامت گذار
differentiator U فرق گذار
demographic transition U گذار جمعیت
bypassing U کنار گذار
tracklayer U ریل گذار
tracked layer U ریل گذار
bypasses U کنار گذار
bypassed U کنار گذار
bypass U کنار گذار
depositor U امانت گذار
salver U مرهم گذار
marker pen علامت گذار
outdoor recreation U گشت و گذار
oviparous U تخم گذار
blazer U علامت گذار
pawnor U رهن گذار
contributory U خراج گذار
auctioneers U حراج گذار
auctioneer U حراج گذار
swindlers U کلاه گذار
mark sense U نشان گذار
impressionistic U برداشت گذار
mortgagor U رهن گذار
zoogenic U بچه گذار
trend-setters U بدعت گذار
trend-setter U بدعت گذار
encoder U رمز گذار
nomographer U قانون گذار
innovators U بدعت گذار
innovator U بدعت گذار
swindler U کلاه گذار
lowpass U پایین گذار
racers U مسابقه گذار
legator U میراث گذار
pricer U قیمت گذار
investors U سرمایه گذار
investor U سرمایه گذار
prizer U قیمت گذار
legiskative U قانون گذار
legislatrix U قانون گذار زن
racer U مسابقه گذار
legislative U قانون گذار
lienee U وثیقه گذار
pledgor U رهن گذار
pledgor U وثیقه گذار
punctuator U نقطه گذار
dotter U نقطه گذار
pracitcable U گذار کردنی
heretics U بدعت گذار
bailor U امانت گذار
handler U دسته گذار
shelver U در تاقچه گذار
legislatress U قانون گذار زن
bailer U امانت گذار
instaurator U بنیاد گذار
valuers U قیمت گذار
legislators U قانون گذار
founders U بنیان گذار
legislator U قانون گذار
foundering U بنیان گذار
crossing site U محل گذار
foundered U بنیان گذار
founder U بنیان گذار
insurant U بیمه گذار
valuer U قیمت گذار
assessor U خراج گذار
spotter U خال گذار
space bar U فاصله گذار
grounder U کار گذار
graduator U درجه گذار
grounder U پایه گذار
shelver U در قفسه گذار
tapper U توپی گذار
coder U رمز گذار
handlers U دسته گذار
grader U نمره گذار
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
free capital U سرمایه گذار پولی
minelayer U کشتی مین گذار
truster U ودیعه گذار اعتباردهنده
depositor U ودیعه گذار مودع
net laying ship U کشتی تور گذار
buoy tender U ناو بویه گذار
miscreant U بدعت گذار خبیث
burst gate U لامپ پیام گذار
position control U پیچ مرکز گذار
minelayer U ناو مین گذار
money lender U پول به بهره گذار
buoy tender U کشتی بویه گذار
spacebar U کلید فاصله گذار
dan layers U شناوه بویه گذار
dan runner U کشتی بویه گذار
subcaliber U تفنگ اثر گذار
mine layer U کشتی مین گذار
uniparous U هر باریک تخم گذار
testator U شاهد میراث گذار
dot generator U مولد خال گذار
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
pathfinder U هواپیمای علامت گذار مسیر
spademan U نفر خرج گذار توپ
parentheses free nataton U نشان گذار بدون پرانتز
truster U باور کننده امانت گذار
You are not pulling my leg , are you ? U نکند دار ؟ سر بسرم می گذار ؟
pathfinders U هواپیمای علامت گذار مسیر
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
godmother U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com