English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shoot U فیلمبرداری کردن عکسبرداری کردن
shoots U فیلمبرداری کردن عکسبرداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kinescope U ازبرنامه تلویزیونی فیلمبرداری کردن
photographing U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photographs U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photograph U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photographed U عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
phototostat U رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
x ray U بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
air survey photography U عکسبرداری تجسسی هوایی عکسبرداری اکتشافی هوایی
cinematography U هنر فیلمبرداری
klieg light U لامپ پرنورعکاسی و فیلمبرداری
shots U منظره فیلمبرداری شده
shot U منظره فیلمبرداری شده
kleig light U لامپ پرنورعکاسی و فیلمبرداری
camcorder U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
sound camera U دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
prescore U ضبط صدا یا موسیقی فیلم قبل از فیلمبرداری
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
photography U عکسبرداری
retake U عکسبرداری شده
retaken U عکسبرداری شده
retaking U عکسبرداری شده
photoreconnaissance U عکسبرداری اکتشافی
radiography U عکسبرداری رادیو
retakes U عکسبرداری شده
phototypography U چاپ بوسیله عکسبرداری
basic cover U عکسبرداری اولیه هوایی
air survey camera U دوربین عکسبرداری هوایی
skiascopy U عکسبرداری از شبکیه چشم
telephotographic U عکسبرداری از مسافات دور
run U یک راه عکسبرداری هواپیما
telephotography U عکسبرداری از مسافات دور
runs U یک راه عکسبرداری هواپیما
posed U قیافه گیری برای عکسبرداری
poses U قیافه گیری برای عکسبرداری
posing U قیافه گیری برای عکسبرداری
pose U قیافه گیری برای عکسبرداری
radiogram U عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
radiograms U عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
air contographic photography U عکسبرداری هوایی از عوارض زمین
photoheliograph U دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
phototelegraphyt U مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
continuous strip camera U دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
wide angle U عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide-angle U عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
radiant exposure U وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی
sonne photography U روش عکاسی به طریقه عکسبرداری از یک نوار ممتدزمین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
continuous strip photography U عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
tomography U فن تشخیص امراض از روی عکسبرداری با اشعه مجهول پرتونگاری مقطعی
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
heliograph U گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com