Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to perform a command
U
فرمانی را اجرا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jussive
U
فرمانی
edictal
U
فرمانی
decretory
U
فرمانی
decretive
U
فرمانی
command processor
U
سیستم عامل فرمانی
software command language
U
زبان فرمانی نرم افزاری
self goverment
U
حکومت توده مردم خود فرمانی
loads
U
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
U
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
letters patent
U
نامه سرگشاده یا فرمانی که از طرف شاه به صاحب اختراعی داده شود
control column
U
فرمانی برای کنترل حرکت هواپیما حول محور طولی وعرضی که میتواند بصورت میله یا رل باشد
enhanced
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
implement
U
اجرا کردن
executes
U
اجرا کردن
administration
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
make something happen
U
اجرا کردن
enforces
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
enforced
U
اجرا کردن
enforcing
U
اجرا کردن
put inpractice
U
اجرا کردن
conducting
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
اجرا کردن
actualize
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
bring inbeing
U
اجرا کردن
accomplish
U
اجرا کردن
conducts
U
اجرا کردن
administrations
U
اجرا کردن
exercise
U
اجرا کردن
exercised
U
اجرا کردن
exercises
U
اجرا کردن
effecting
U
اجرا کردن
effected
U
اجرا کردن
effect
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
fulfill
[American]
U
اجرا کردن
make a reality
U
اجرا کردن
executed
U
اجرا کردن
actualise
[British]
U
اجرا کردن
bring into being
U
اجرا کردن
put into effect
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
put into practice
U
اجرا کردن
to put in practice
U
اجرا کردن
practicing
U
اجرا کردن
delivers
U
اجرا کردن
implementing
U
اجرا کردن
conduct
U
اجرا کردن
perform
U
اجرا کردن
deliver
U
اجرا کردن
performed
U
اجرا کردن
fulfit
U
اجرا کردن
implements
U
اجرا کردن
put in practice
U
اجرا کردن
performs
U
اجرا کردن
conducted
U
اجرا کردن
practising
U
اجرا کردن
practises
U
اجرا کردن
practise
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
executing
U
اجرا کردن
carry into execution
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
put ineffect
U
اجرا کردن
implemented
U
اجرا کردن
enforce
U
اجرا کردن
fulfill a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
perform a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
obeying
U
اجرا کردن دستور
obey
U
اجرا کردن دستور
obeyed
U
اجرا کردن دستور
obeys
U
اجرا کردن دستور
performed
U
بجا اوردن اجرا کردن
sight-reading
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
performs
U
بجا اوردن اجرا کردن
sight-read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
fill
U
اجرا کردن بزرگ شدن
fills
U
اجرا کردن بزرگ شدن
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
perform
U
بجا اوردن اجرا کردن
edict of emancipation
U
فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
to spotlessly perform something
U
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
implemented
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
execution
U
بدار زدن اعدام اجرا کردن
implement
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
conducted
U
اجرا کردن هدایت کردن
conduct
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducting
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
U
اجرا کردن هدایت کردن
pass
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
passed
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
overlay
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlays
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
to carry out a proposal
U
پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
support
U
کمک کردن یا کمک به اجرا
implementation
U
اجرا
executing
U
اجرا
executes
U
اجرا
implementation
U
اجرا
runs
U
اجرا
completion
U
اجرا
executed
U
اجرا
operation
U
به اجرا
ministration
U
اجرا
execution
U
اجرا
feasance
U
اجرا
exercize
U
اجرا
accomplishment
U
اجرا
execute
U
اجرا
applications
U
اجرا
administrations
U
اجرا
fulfilment
U
اجرا
effect
U
اجرا
effected
U
اجرا
performances
U
اجرا
administration
U
اجرا
application
U
اجرا
performance
U
اجرا
run
U
اجرا
effecting
U
اجرا
feasible
<adj.>
U
اجرا شدنی
utilizable
<adj.>
U
قابل اجرا
achievable
<adj.>
U
اجرا شدنی
makable
<adj.>
U
اجرا پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
اجرا شدنی
makable
<adj.>
U
قابل اجرا
contrivable
<adj.>
U
اجرا شدنی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
اجرا شدنی
makeable
<adj.>
U
اجرا شدنی
manageable
<adj.>
U
اجرا شدنی
practicable
<adj.>
U
اجرا شدنی
utilisable
[British]
<adj.>
U
قابل اجرا
sergeant at arms
U
مامور اجرا
run time
U
زمان اجرا
run manual
U
راهنمای اجرا
run book
U
دفتر اجرا
bumbailiff
U
مامور اجرا
executors
U
مامور اجرا
applicable
<adj.>
U
قابل اجرا
suitable
<adj.>
U
قابل اجرا
usable
<adj.>
U
قابل اجرا
useful
<adj.>
U
قابل اجرا
doable
<adj.>
U
اجرا شدنی
executor
U
مامور اجرا
compile and go
U
همگردانی و اجرا
language
U
در زمان اجرا
executed
U
حلقه اجرا
executed
U
زمان اجرا
enforcing
U
به اجرا دراوردن
enforces
U
به اجرا دراوردن
executes
U
حلقه اجرا
executes
U
زمان اجرا
enforced
U
به اجرا دراوردن
enforce
U
به اجرا دراوردن
execute
U
زمان اجرا
execute
U
حلقه اجرا
accomplishable
U
قابل اجرا
administrations
U
اجرا الغاء
administration
U
اجرا الغاء
unfulfilled
U
اجرا نشده
bailiff
U
مامور اجرا
bailiffs
U
مامور اجرا
executing
U
حلقه اجرا
executing
U
زمان اجرا
sergeants
U
مامور اجرا
enforceable
U
قابل اجرا
sanctions
U
ضمانت اجرا
sanctioning
U
ضمانت اجرا
sanctioned
U
ضمانت اجرا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com