English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impound U ضبط کردن نگه داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
meander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
geyser U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
geysers U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
uncork U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorked U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorking U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorks U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
weigh U وزن کردن وزن داشتن
Other Matches
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
precipitating U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
precipitates U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
keep up appearances U فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
weighed U وزن کردن وزن داشتن
weighing U وزن کردن وزن داشتن
weighs U وزن کردن وزن داشتن
owned U داشتن
possesses U داشتن
to hold a meeting U داشتن
intercommon U داشتن
wanted U کم داشتن
lackvt U کم داشتن
to go hot U تب داشتن
doubt U شک داشتن
lack U کم داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
to be feverish U تب داشتن
relieves U داشتن
doubts U شک داشتن
relieve U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to have f. U تب داشتن
to possess U داشتن
lacks U کم داشتن
possessing U داشتن
have U داشتن
to have possession of U داشتن
want U کم داشتن
bears U داشتن
to hold U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have U داشتن
relieving U داشتن
possess U داشتن
redolence U بو داشتن
lacked U کم داشتن
having U داشتن
own U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U در بر داشتن
owning U داشتن
bear U داشتن
owns U داشتن
tinkling U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkled U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
schismatize U شقاق داشتن
belong U تعلق داشتن
secures U محفوظ داشتن
last U دوام داشتن
purposes U درنظر داشتن
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
bestowed U ارزانی داشتن
scruple U وسواس داشتن
purpose U درنظر داشتن
bestowing U ارزانی داشتن
to send away U اعزام داشتن
scruple U تردید داشتن
raises U برپا داشتن
bestow U ارزانی داشتن
bestows U ارزانی داشتن
dispatches U اعزام داشتن
retroact U واکنش داشتن
despises U نفرت داشتن
despised U نفرت داشتن
despise U نفرت داشتن
corresponded U رابطه داشتن
look after U توجه داشتن به
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
in common <idiom> U مسئولیت داشتن
despising U نفرت داشتن
corresponds U رابطه داشتن
occupies U مشغول داشتن
refer U منسوب داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupying U مشغول داشتن
trail U دنباله داشتن
trailed U دنباله داشتن
deserves U استحقاق داشتن
trailing U دنباله داشتن
trails U دنباله داشتن
flinches U دریع داشتن
to be away on vacation [American] U داشتن مرخصی
lasted U دوام داشتن
up to <idiom> U بستگی داشتن به
suspends U معوق داشتن
secure U محفوظ داشتن
correspond U رابطه داشتن
to show f. U سرجنگ داشتن
belongs U تعلق داشتن
raise U برپا داشتن
lasts U دوام داشتن
suspending U معوق داشتن
flinched U دریع داشتن
flinch U دریع داشتن
flinching U دریع داشتن
in a rush <idiom> U عجله داشتن
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
in a hurry <idiom> U عجله داشتن
suspend U معوق داشتن
tide U کشند داشتن
belonged U تعلق داشتن
shimmy U لرزش داشتن
excelling U برتری داشتن بر
excels U برتری داشتن بر
to hold [to have] U نگه [داشتن]
stop U نگاه داشتن
withhold U دریغ داشتن
stopped U نگاه داشتن
excelled U برتری داشتن بر
send U ارسال داشتن
excel U برتری داشتن بر
send U گسیل داشتن
send U اعزام داشتن
imported U اهمیت داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com