Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
my chair was next his
U
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rocking chair
U
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs
U
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool
U
صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
camp chair
U
صندلی سفری صندلی صحرایی
placing
U
صندلی
seated
U
صندلی
seats
U
صندلی
stall
U
صندلی
seat
U
صندلی
footstool
U
صندلی
stalling
U
صندلی
footstools
U
صندلی
places
U
صندلی
place
U
صندلی
chairs
U
صندلی
box seat
U
صندلی لژ
santalaceous
U
صندلی
chair
U
صندلی
chaired
U
صندلی
jump seat
U
صندلی تا شو
chairing
U
صندلی
morris chair
U
صندلی راحتی
elbow
U
دسته صندلی
armchair
U
صندلی راحتی
swivel chair
U
صندلی چرخان
antimacassar
U
رویهء صندلی
hot seat
U
صندلی الکتریکی
hot seat
U
صندلی برقی
drive's seat
U
صندلی راننده
elbows
U
دسته صندلی
antimacassars
U
رویهء صندلی
shooting stick
U
صندلی عصایی
elbowed
U
دسته صندلی
pushchairs
U
صندلی چرخدار
arm chair
U
صندلی راحتی
carrycot
U
صندلی کودک
carrycots
U
صندلی کودک
an odd chair
U
صندلی تکی
deckchair
U
صندلی تاشو
pushchair
U
صندلی چرخدار
armrest
U
دستهء صندلی
armchairs
U
صندلی راحتی
boatswain's chair
U
صندلی نقاله
deckchairs
U
صندلی تاشو
camp chair
U
صندلی تاشونده
tiers
U
ردیف صندلی
tier
U
ردیف صندلی
shooting sticks
U
صندلی عصایی
rocker
U
صندلی گهوارهای
office chair
U
صندلی اداری
rocking chairs
U
صندلی گهوارهای
he nestles in the chair
U
در صندلی غنوده
rocking chair
U
صندلی گهوارهای
arm
U
دسته صندلی
easy chairs
U
صندلی راحت
folding seat
U
صندلی تاشو
sitting
U
نشیمن صندلی
sittings
U
نشیمن صندلی
easy chair
U
صندلی راحت
adjustable seat
صندلی متحرک
choir-stall
U
صندلی بلند
parliamentary seat
U
صندلی مجلسی
bucket seat
U
صندلی یکنفری
bucket seats
U
صندلی یکنفری
rockers
U
صندلی گهوارهای
twisboat chair
U
قایق- صندلی تابدار
armchair
U
صندلی دسته دار
garden seat
U
صندلی یانیمکت باغبانی
seat belt
U
کمربند صندلی هواپیما
tuffet
U
صندلی یانشیمن کوتاه
wheel chair
U
صندلی چرخ دار
woolsack
U
کرسی یا صندلی دادگاه
armchairs
U
صندلی دسته دار
baby carriage
U
صندلی چرخدار بچه
shooting stick
U
صندلی جمعشو و متحرک
a seat by the window
U
یک صندلی کنار پنجره
reseats
U
صندلی جدید دادن
reseating
U
صندلی جدید دادن
ejector seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
shooting sticks
U
صندلی جمعشو و متحرک
ejection seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
reseat
U
صندلی جدید دادن
office swivel chair
U
صندلی گردان اداری
cathedra
U
[صندلی اسقف در کلیسا]
reseated
U
صندلی جدید دادن
baby carriages
U
صندلی چرخدار بچه
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
fishing chair
U
صندلی در قایق ماهیگیری
dossel
U
پشتی صندلی وغیره
window seat
U
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
wheelchairs
U
صندلی چرخ دار
wheelchair
U
صندلی چرخ دار
electric chair
U
صندلی اعدام الکتریکی
caner
U
بافنده صندلی حصیری
dossal
U
پشتی صندلی وغیره
deck chair
U
صندلی حصیری تاشو
curule chair
U
صندلی عاج نشان
cat sleep
U
چرت روی صندلی
elbow chair
U
صندلی دسته دار
back seat
U
صندلی عقب اتومبیل
seat-belt
U
کمربند صندلی هواپیما
seat-belts
U
کمربند صندلی هواپیما
window seats
U
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
cat nap
U
چرت روی صندلی
arm chair
U
صندلی دسته دار
splat
U
میله تزئینی پشت صندلی
They changed seats .
U
صندلی هایشان را با هم عوض کردند
Keep a free(an empty)seat for me.
U
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
caster
U
چرخ زیر صندلی یامیز
choir-stall
U
[صندلی های مبلی گروه کر]
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
windsor chair
U
صندلی دارای پشتی منحنی
prince's feather
U
تزئین برجسته پشت صندلی
backless bench
U
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
arm
U
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
club chair
U
صندلی دسته دار بزرگ
casters
U
چرخ زیر صندلی یامیز
castor
U
چرخ زیر صندلی یامیز
benchstool
U
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
castors
U
چرخ زیر صندلی یامیز
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
stool
U
کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
slat
U
چوب مداد میله پشت صندلی
slats
U
چوب مداد میله پشت صندلی
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
love seat
U
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
sedilia
U
یکی از سه صندلی محراب یاصدر کلیسا
night chair
U
صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
hammock chair
U
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
the hall seats one thousand
U
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
high chair
U
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
Is this seat taken?
U
آیا این صندلی گرفته شده است؟
night stool
U
صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
high chairs
U
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
barrel chair
U
صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
U
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
reservations
U
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservation
U
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
moquette
U
پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
an odd chair
U
صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
gradine
U
یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
gradin
U
یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
back-seat drivers
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
cartridge actuated device
U
وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
musical chairs
U
نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
bleacher
U
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
he was
U
اوبود
It was her own idea.
U
این فکرمال اوبود
Those remark were aimed at her .
U
روی سخن با اوبود
by
U
پهلوی
teamwise
U
پهلوی هم
foreby
U
از پهلوی
we began with the st chapter
U
پهلوی
leach
U
پهلوی چپ
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposition
U
پهلوی هم گذاری
left wing of army
U
پهلوی چپ میسره
alongside
U
پهلوی ناو
at
U
پهلوی نزدیک
on the north side of
U
پهلوی من بنشینید
shipboard
U
پهلوی کشتی
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
along side
U
پهلو به پهلوی
we began with the st chapter
U
پیش =پهلوی
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
to pass by any one
U
از پهلوی کسی رد شدن
by the board
U
از طرف پهلوی ناو
freeboard
U
پهلوی سطح ازاد
inequilateral
U
[دارای پهلوی نابرابر]
Come and sit beside(next to) me.
U
بیا پهلوی من بشین
he rolled them by
U
سواره از پهلوی انها رد شد
i went past the house
U
از پهلوی ان خانه رد شدم
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
to poke anyone in the ribs
U
به پهلوی کسی سقلمه زدن
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
alongside
U
پهلوی اسکله در کنار در طول
pass by
U
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
goby
U
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com