English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pep talk <idiom> U صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
definition U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definitions U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
bell character U کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
catastrophic error U مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
terminator U ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
glitch U یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches U یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
spanning tree U روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
drum U رسانه خروجی کامپیوتر که حاوی یک قطعه متحرک و یک کاغذ است که می چرخد و باعث ایجاد الگوهاو متن هایی میشود وقتی که هر دو در جهت مختلف می چرخند
drummed U رسانه خروجی کامپیوتر که حاوی یک قطعه متحرک و یک کاغذ است که می چرخد و باعث ایجاد الگوهاو متن هایی میشود وقتی که هر دو در جهت مختلف می چرخند
cards U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
card U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
chattiness U خوش صحبتی
chattily U باخوش صحبتی
conversableness U خوش صحبتی
telephony U مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود
hair U [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
fellowships U هم صحبتی معاشرت کردن
fellowship U هم صحبتی معاشرت کردن
Viewdata U سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
motive U انگیزه
impetus U انگیزه
incitement U انگیزه
conatus U انگیزه
motivation U انگیزه
mover U انگیزه
motives U انگیزه
stimulant U انگیزه
stimulants U انگیزه
incentives U انگیزه
inducements U انگیزه
incentive U انگیزه
inducement U انگیزه
incitation U انگیزه
impelent U انگیزه
motive U انگیزه غرض
wage incentive U انگیزه مزد
tax incentive U انگیزه مالیاتی
work incentive U انگیزه کار
impulses U انگیزه دادن به
export incentive U انگیزه صادرات
impulse U انگیزه دادن به
mastery motive U انگیزه تسلط
lack of incentive U نبود انگیزه
imaginary stimulus U انگیزه موهومی
achievement motive U انگیزه پیشرفت
transaction motive U انگیزه معاملاتی
transaction motive U انگیزه مبادلاتی
affiliation motive U انگیزه پیوندجویی
goads U مهمیز انگیزه
goading U مهمیز انگیزه
goaded U مهمیز انگیزه
goad U مهمیز انگیزه
lack of incentive U فقدان انگیزه
motives U انگیزه غرض
social motive U انگیزه اجتماعی
motivation U انگیزه انگیختگی
impulsions U انگیزه انی
economic motivation U انگیزه اقتصادی
impulsion U انگیزه انی
profit motive U انگیزه سود
mainspring U انگیزه اصلی
saving motive U انگیزه پس انداز
safety motive U انگیزه ایمنی
phenomotive U انگیزه پدیداری
propellent U انگیزه محرک
cause U انگیزه هدف
demotivated U بی انگیزه شده
causes U انگیزه هدف
precautionary motive U انگیزه احتیاطی
propellants U انگیزه محرک
causing U انگیزه هدف
propellant U انگیزه محرک
stimuli U انگیزه وسیله تحریک
stimulant U مشروب الکلی انگیزه
aetiology U انگیزه شناسی تعلیل
abundancy motive U انگیزه فزون خواهی
stimulants U مشروب الکلی انگیزه
inviolacy motive U انگیزه ایراد گریزی
stimulus U انگیزه وسیله تحریک
speculative motive U انگیزه سفته بازی
interesde motive U انگیزه غرض الود
impulses U انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulse U انگیزه ناگهانی تکان دادن
motivates U تهییج کردن دارای انگیزه شده
psych out <idiom> U پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
motivate U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivating U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated U تهییج کردن دارای انگیزه شده
speculative demand for money U تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
impulsive U کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
author U باعث
causing U باعث
incentive U باعث
cause U باعث
incentives U باعث
causes U باعث
set off <idiom> U باعث انفجارشدن
it will give rise to a quarrel U باعث دعواخواهد شد
vibratory U باعث ارتعاش
author U باعث شدن
vibrative U باعث ارتعاش
give rise to U باعث شدن
productive of annoyance U باعث زحمت
take its toll <idiom> U باعث ویرانی
motives U محرک باعث
motive U محرک باعث
make U باعث شدن
to give rise to U باعث شدن
to give birth to U باعث شدن
makes U باعث شدن
touch off <idiom> U باعث انفجارشدن
to cavse to see U باعث دیدن شدن
it provokes laughter U باعث خنده است
step on one's toes <idiom> U باعث رنجش شدن
put through the wringer <idiom> U باعث استرسزیاد شدن
give rise to <idiom> U باعث کاری شدن
do out of <idiom> U باعث از دست دادن
It is to our credit. U باعث روسفیدی ماست
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
My pleasure. U باعث افتخار من است.
With pleasure. U باعث افتخار من است.
it occasioned his death U باعث مرگ اوشد
get (someone) down <idiom> U باعث ناراحتی شدن
drinking was his ruin U باعث خرابی اوشد
turn one's stomach <idiom> U باعث حال به هم خوردگی
occasions U تصادف باعث شدن
occasioned U تصادف باعث شدن
occasioning U تصادف باعث شدن
occasion U تصادف باعث شدن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
makes U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
throw back U باعث تاخیر شدن رجعت
make U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
having U باعث انجام کاری شدن
have U باعث انجام کاری شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
allergen U مادهای که باعث حساسیت میشود
get through to <idiom> U باعث فهمیدن کسی شود
put on the map <idiom> U باعث معروف شدن مکانی
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
hemagglutinate U باعث انعقاد خون شدن
step up <idiom> U باعث سریع شدن چیزی
stir up a hornet's nest <idiom> U باعث عصبانیت مردم شدن
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
knock the living daylights out of someone <idiom> U باعث غش کردن کسی شدن
casus belli U عمل خصمانه باعث جنگ
give to understand <idiom> U باعث فهم کسی شدن
keep (someone) up <idiom> U باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
crack the whip <idiom> U باعث سخت کارکردن شخصی شدن
businesses U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
q fever U تب کیو که باعث ذات الریه میشود
bring the house down <idiom> U باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
business U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
have the last laugh <idiom> U باعث احمق بنظر رسیدن شخص
hemolyze U باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
glitches U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
type ahead U ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
biases U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
drives U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
bias U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
glitch U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
backspace U کلیدی که باعث برگشت یک واحد به عقب یا چپ نشانه گر میشود
template U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> U جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
templates U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
fuse U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
series U 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
bounced U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
fused U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
levels U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levelled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
level U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
fatal error U خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
bounce U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounces U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com