Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
logroll
U
همکاری کردن
coact
U
همکاری کردن
pull together
U
همکاری کردن
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
enter into partnership with someone
U
شرکت کردن شراکت کردن
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
partook
U
شرکت کردن
take a hand at
U
شرکت کردن در
contributed
U
شرکت کردن
to play at
U
شرکت کردن در
partake
U
شرکت کردن
partaken
U
شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن
partaking
U
شرکت کردن
participate
U
شرکت کردن
participation
U
شرکت کردن
stand in
U
شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن
contributes
U
شرکت کردن
stand-in
U
شرکت کردن
go into
U
شرکت کردن در
stand-ins
U
شرکت کردن
contributing
U
شرکت کردن
contribute
U
شرکت کردن
take part
U
دخالت یا شرکت کردن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
join
U
شرکت کردن در پیوستن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
totake parts in something
U
در چیزی شرکت یادخالت کردن
to a oneself in
U
شرکت کردن یاشریک شدن
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
to undergo training
U
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن سهیم شدن
participated
U
شرکت کردن سهیم شدن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
participate
U
شرکت کردن سهیم شدن
to row a race
U
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
turn to
<idiom>
U
رفتن وکمک گرفتن
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
stag hunting
U
شکار اهو با حالت سواره وکمک تازیها
Salvation Army
U
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
play off
U
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
cahoots
U
همکاری
competitions
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
competition
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
collaboration
U
همکاری
synergism
U
همکاری
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
solidarity
U
همکاری همبستگی
cooperator
U
همکاری کننده
close coordination
U
همکاری نزدیک
logrolling
U
همکاری متقابل
incoordination
U
عدم همکاری
mutualism
U
اصول همکاری
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
disassociates
U
همکاری نکردن
teamwork
U
روح همکاری
disassociate
U
همکاری نکردن
disassociating
U
همکاری نکردن
noncooperation
U
عدم همکاری
disaffiliation
U
عدم همکاری
disaffiliate
U
همکاری نکردن
disassociated
U
همکاری نکردن
assist
U
یاور همکاری
close controlled
U
همکاری نزدیک
synergy
U
همکاری یاری
synergistic
U
مربوط به همکاری
assisted
U
یاور همکاری
cooperative work
U
همکاری مشترک
synergistic
U
همکاری کننده
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
assists
U
یاور همکاری
co-operation
U
همکاری مشترک
collaboration
U
همکاری مشترک
assisting
U
یاور همکاری
cooperation
U
همکاری مشترک
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com