Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gallant
U
زن بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
card
U
ورق بازی کردن
cards
U
ورق بازی کردن
pack
U
بسته کردن یکدست ورق بازی
packs
U
بسته کردن یکدست ورق بازی
left-handed
U
با دست چپ بازی کردن
play
U
تفریح بازی کردن
play
U
رل بازی کردن
play
U
بازی کردن
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
U
تفریح بازی کردن
played
U
رل بازی کردن
played
U
بازی کردن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
U
تفریح بازی کردن
playing
U
رل بازی کردن
playing
U
بازی کردن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
U
تفریح بازی کردن
plays
U
رل بازی کردن
plays
U
بازی کردن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
move
U
بازی کردن
moved
U
بازی کردن
moves
U
بازی کردن
fox
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
disport
U
بازی کردن تفریح کردن
disported
U
بازی کردن تفریح کردن
disporting
U
بازی کردن تفریح کردن
disports
U
بازی کردن تفریح کردن
croquet
U
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
bump
U
بازی کردن
sport
U
نمایش تفریحی بازی کردن
sported
U
نمایش تفریحی بازی کردن
sports
U
نمایش تفریحی بازی کردن
game
U
سرگرمی دوربازی بازی کردن
game
U
joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
kite
U
سفته بازی کردن
kites
U
سفته بازی کردن
bowl
U
باتوپ بازی کردن
bowls
U
باتوپ بازی کردن
spoof
U
حقه بازی کردن
spoofs
U
حقه بازی کردن
toy
U
بازی کردن
toys
U
بازی کردن
favouritism
U
پارتی بازی کردن
equivocate
U
زبان بازی کردن
equivocated
U
زبان بازی کردن
equivocates
U
زبان بازی کردن
equivocating
U
زبان بازی کردن
prevaricate
U
زبان بازی کردن
prevaricated
U
زبان بازی کردن
prevaricates
U
زبان بازی کردن
prevaricating
U
زبان بازی کردن
teeter
U
الله کلنگ بازی کردن
teetered
U
الله کلنگ بازی کردن
teetering
U
الله کلنگ بازی کردن
teeters
U
الله کلنگ بازی کردن
miscast
U
بد بازی کردن
piddle
U
باخوراک بازی کردن
piddled
U
باخوراک بازی کردن
piddles
U
باخوراک بازی کردن
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
perform
U
بازی کردن نمایش دادن
performed
U
بازی کردن نمایش دادن
performs
U
بازی کردن نمایش دادن
quibble
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
rink
U
یخ بازی کردن
rinks
U
یخ بازی کردن
wench
U
فاحشه دختر بازی کردن
wenches
U
فاحشه دختر بازی کردن
football
U
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs
U
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
speculate
U
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate
U
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculated
U
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculated
U
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculates
U
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates
U
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculating
U
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculating
U
معاملات قماری یا سفته بازی کردن
gamble
U
سفته بازی کردن
gambled
U
سفته بازی کردن
gambles
U
سفته بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
mountebank
U
حقه بازی کردن
mountebanks
U
حقه بازی کردن
whore
U
فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
whores
U
فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
twiddle
U
بازی کردن
twiddle
U
باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddled
U
بازی کردن
Other Matches
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
play-acting
U
بازی کردن
To be acting. To put it on .
U
رل بازی کردن
playact
U
رل بازی کردن
play-act
U
بازی کردن
actuble
U
بازی کردن
play-acts
U
بازی کردن
play-acted
U
بازی کردن
twiddles
U
بازی کردن
twiddling
U
بازی کردن
headwork
U
با سر بازی کردن
trick
U
حقه بازی کردن
war game
U
بازی جنگ کردن
play out
U
تا اخر بازی کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
thimblerig
U
شعبده بازی کردن
tricked
U
حقه بازی کردن
court
U
عشق بازی کردن
tricking
U
حقه بازی کردن
sparred
U
مشت بازی کردن
spars
U
مشت بازی کردن
palter
U
زبان بازی کردن
fences
U
شمشیر بازی کردن
spar
U
مشت بازی کردن
flimflam
U
حقه بازی کردن
playact
U
در تاتر بازی کردن
taw
U
تیله بازی کردن
fence
U
شمشیر بازی کردن
shinney
U
شینی بازی کردن
skates
U
اسکیت بازی کردن
skate
U
اسکیت بازی کردن
fornicated
U
: فاحشه بازی کردن
fornicate
U
: فاحشه بازی کردن
to skip rope
U
بند بازی کردن
to play soccer
U
فوتبال بازی کردن
to play football
U
فوتبال بازی کردن
To play cards .
U
ورق بازی کردن
fornicates
U
: فاحشه بازی کردن
drabbest
U
جنده بازی کردن
to play marbles
U
مهره بازی کردن
to play ball
U
توپ بازی کردن
to play at chess
U
شطرنج بازی کردن
to play for love
U
سر هیچ بازی کردن
fornicating
U
: فاحشه بازی کردن
skated
U
اسکیت بازی کردن
to make love
U
عشق بازی کردن
drab
U
جنده بازی کردن
drabber
U
جنده بازی کردن
to look oneself again
U
پشم بازی کردن
ski
U
اسکی بازی کردن
skis
U
اسکی بازی کردن
yo-yo
U
یویو بازی کردن
yo-yos
U
یویو بازی کردن
play fair
U
مردانه بازی کردن
criminal court
U
عشق بازی کردن
skied
U
اسکی بازی کردن
to bill and coo
U
بوسه بازی کردن
misplay
U
ناشیانه بازی کردن
shinny
U
شینی بازی کردن
showboat
U
نمایشی بازی کردن
to fly a kite
U
سفته بازی کردن
to play computer games
U
بازی های کامپیوتری کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
sewsaw
U
الله کلنگ بازی کردن
act
U
بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone
<idiom>
U
موش و گربه بازی کردن
warm up
U
دست گرمی بازی کردن
acted
U
بازی کردن نمایش دادن
To spend recklessly ( prodigally ) .
U
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
carpetbag
U
سیاست بازی ودغلکاری کردن
romped
U
با جیغ وداد بازی کردن
romping
U
با جیغ وداد بازی کردن
romps
U
با جیغ وداد بازی کردن
footle
U
لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
to spar at each other
U
باهم مشت بازی کردن
romp
U
با جیغ وداد بازی کردن
philander
U
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
warm up
<idiom>
U
گرم کردن (برای بازی)
see-saw
U
الا کلنگ بازی کردن
to play for love
U
تفریحی یا عشقی بازی کردن
see-saws
U
الا کلنگ بازی کردن
fowling
U
روبه بازی یادوروئی کردن
to pay at addor even
U
بازی طاق یا جفت کردن
see-sawing
U
الا کلنگ بازی کردن
see-sawed
U
الا کلنگ بازی کردن
to play at d.
U
تخته نرد بازی کردن
to play square
U
راست وحسینی بازی کردن
to play up
U
درست و حسابی بازی کردن
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling.
U
با احساسات کسی بازی کردن
Bureaucracy . Red tape .
U
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
personate
U
در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
handle
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handles
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
skated
U
سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skate
U
سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skates
U
سرسره بازی کردن کفش چرخدار
pick at
U
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
to defend aggressively
U
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
To cheat at cards.
U
درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
boxes
U
بوکس بازی کردن سیلی زدن
to stonewall
U
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
box
U
بوکس بازی کردن سیلی زدن
rack up
U
بازی کردن- حساب کردن
He played the part of Rostam .
U
نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
to kindle
U
با آتش بازی کردن
[همچنین اصطلاح مجازی]
to play with fire
U
با آتش بازی کردن
[همچنین اصطلاح مجازی]
twiddles
U
باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
to pull strings
U
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
twiddled
U
باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddling
U
باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
strike out
U
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
rompish
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
warm up
U
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to blast something
U
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
To play for love .
U
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
to play up to another actor
بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
to be spoons on
U
در پیش روی مردم یااحمقانه عشق بازی کردن ولاس زدن
jack pot
U
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
U
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
surfboards
U
تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboard
U
تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
to sight-read something
U
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
set the score
U
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game
U
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
partie
U
بازی
homes
U
بازی
home
U
بازی
plays
U
بازی
sportiveŠetc
U
بازی کن
openness
U
بازی
game
U
بازی
solitaire
U
تک بازی
solitaires
U
تک بازی
playing
U
بازی
plain dealing
U
بازی
falconine
U
بازی
actions
U
بازی
action
U
بازی
fun
U
بازی
dibasic
U
دو بازی
patulousness
U
بازی
gaming
U
بازی
played
U
بازی
grey hound
U
سگ بازی
slackness
U
بازی
clearance
U
بازی
basics
U
بازی
watermanship
U
اب بازی
play
U
بازی
hopscotch
U
بازی لی لی
basic
U
بازی
playgrounds
U
زمین بازی
playground
U
زمین بازی
foulest
U
بازی بیقاعده
mountebankery
U
زبان بازی
paraphrase
U
بازی با الفاظ
middle game
U
وسط بازی
misplay
U
بازی اشتباه
winners
U
برنده بازی
fouls
U
بازی بیقاعده
plays
U
خلاصی بازی
fronting
U
بازی در سانتر
front
U
بازی در سانتر
winner
U
برنده بازی
fouler
U
بازی بیقاعده
paraphrased
U
بازی با الفاظ
football game
U
بازی فوتبال
paraphrases
U
بازی با الفاظ
footballers
U
فوتبال بازی کن
fouled
U
بازی بیقاعده
footballer
U
فوتبال بازی کن
foul
U
بازی بیقاعده
mountebankery
U
چاچول بازی
catch
U
بازی دستش ده
charlatanism
U
زبان بازی
charlatanry
U
زبان بازی
four handed game
U
بازی چهارنفره
fornication
U
جنده بازی
choose up game
U
بازی غیررسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com