Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it a day
U
روزی یک فنجان چای خوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demitasse
U
فنجان قهوه خوری
tea cup
U
فنجان چای خوری
teabowl
U
فنجان چای خوری بی دسته
parlour boarder
U
شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension
U
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day
U
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
gullibility
U
گول خوری فریب خوری
cupfuls
U
فنجان
cupful
U
فنجان
acetabulum
U
فنجان
drinking glass
U
فنجان
cupule
U
فنجان
cotyla
U
فنجان
a cup
U
یک فنجان
calices
U
فنجان
cups
U
فنجان گذاشتن
thimblerigger
U
فنجان باز
Absolutely disproportionate
[totally]
فیل و فنجان
cuppa
U
یک فنجان چای
teacups
U
فنجان چای
teacup
U
فنجان چای
pannikin
U
فنجان فلزی
calix
U
پیاله فنجان
mazard
U
پیاله فنجان
cupped
U
فنجان گذاشتن
cups
U
فنجان پیاله
cupped
U
فنجان پیاله
cup
U
فنجان گذاشتن
cup of tea
U
فنجان چای
cup
U
فنجان پیاله
teacupful
U
بقدر یک فنجان چای
cup
U
بشکل فنجان دراوردن
cup
U
بشکل فنجان در اوردن
cupped
U
بشکل فنجان دراوردن
What about a cup of tea?
U
با یک فنجان چای چطوری ؟
cups
U
بشکل فنجان در اوردن
cupped
U
بشکل فنجان در اوردن
cups
U
بشکل فنجان دراوردن
some d.
U
یک روزی
some day
U
یک روزی
some day
U
روزی
some time or other
U
یک روزی
once upon a time
U
روزی
daily bread
U
روزی
duily bread
U
روزی
per day
U
روزی
per diem
U
روزی
someday
U
روزی
I'd like a cup of coffee, please.
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
Shall I pour you a cup of tea?
U
برایتان یک فنجان چای بریزم ؟
tea cloth
U
دستمال برای خشکاندن فنجان ها
as different as chalk and cheese
<idiom>
U
مثل فیل و فنجان
[متفاوت]
on a given day
U
در روزی معین
perdiem
U
بقرار روزی
semidiurnal
U
کشندنیم روزی
a few days
U
چند روزی
quotidian
U
شبانه روزی
hostels
U
شبانه روزی
hostel
U
شبانه روزی
circadian
U
شبانه روزی
one spoonful a day
U
روزی یک قاشق
round-the-clock
شبانه روزی
hostelry
U
شبانه روزی
A cup of tea with lemon, please.
لطفا یک فنجان چای با لیمو ترش.
I could do with a cup of coffee.
U
از یک فنجان قهوه بدم نمی آید
Two coffees please .
U
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
de die in diem
U
از روزی به روز دیگر
boarders
U
شاگرد شبانه روزی
boarding school
U
اموزشگاه شبانه روزی
boarder
U
شاگرد شبانه روزی
boarding schools
U
اموزشگاه شبانه روزی
circadian rythm
U
ریتم شبانه روزی
hand to mouth
U
محتاج گنجشک روزی
since the outbreak of the war
U
از روزی که جنگ در گرفت
hand-to-mouth
U
محتاج گنجشک روزی
two table spoonful a day
U
روزی دو قاشق سوپخوری
semidiurnal
U
جذر و مد نیم روزی
hosteler
U
مقیم شبانه روزی
drizzly day
U
روزی که باران سیرمی بارد
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
boarding
U
مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
public school
U
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then …
U
اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
red letter day
<idiom>
U
روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
rushee
U
دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
gastronomy
U
پر خوری
voraciousness
U
پر خوری
geophagism
U
گل خوری
juniorate
U
مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
weldability
U
جوش خوری
milk jug
U
شیر خوری
ichthyophagy
U
ماهی خوری
weldabikity
U
جوش خوری
soakage
U
خیس خوری
gorges
U
پر خوری کردن
malleation
U
چکش خوری
porringer
U
کاسه اش خوری
lap n
U
بازبان خوری
swirling
U
چرخ خوری
gorging
U
پر خوری کردن
gorged
U
پر خوری کردن
gorge
U
پر خوری کردن
guts
U
احشاء پر خوری
gut
U
احشاء پر خوری
swirl
U
چرخ خوری
slop
U
اشغال خوری
slopped
U
اشغال خوری
swirls
U
چرخ خوری
swirled
U
چرخ خوری
slopping
U
اشغال خوری
fidget
U
لول خوری
fruitarianism
U
میوه خوری
geophagy
U
خاک خوری
geophagism
U
خاک خوری
flunkeyism
U
جیفه خوری
eleemosynary
U
صدقه خوری
drinking was his ruin
U
نوشابه خوری
fidgeting
U
لول خوری
gutting
U
احشاء پر خوری
fidgeted
U
لول خوری
fidgets
U
لول خوری
cupped
U
حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
cups
U
حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
cup
U
حفره یاسوراخ فنجان مانندروی چمن نرم گلف قسمت فنجانی شکل قرقره ماهیگیری
tea service
U
سرویس چای خوری
teapoy
U
میز چای خوری
tea sets
U
سرویس چای خوری
tea services
U
سرویس چای خوری
tea set
U
سرویس چای خوری
tepoy
U
میز چای خوری
weatherability
U
قابلیت هوا خوری
sinecures
U
مفت خوری وولگردی
tureen
U
فرف سوپ خوری
tureens
U
فرف سوپ خوری
tureens
U
قدح سوپ خوری
lucubration
U
دود چراغ خوری
glad-rags
U
لباس پلو خوری
wineglasful
U
گیلاس شراب خوری
sinecure
U
مفت خوری وولگردی
tea spoon
U
قاشق چای خوری
teaspoon
U
قاشق چای خوری
teaspoons
U
قاشق چای خوری
dining room
U
اطاق ناهار خوری
dining rooms
U
اطاق ناهار خوری
airing
U
هوا خوری بادبان
broadside messing
U
ناهار خوری گروهی
omophagia
U
گوشت خام خوری
nephalism
U
پرهیز از نوشابه خوری
cafeteria messing
U
ناهار خوری همگانی
refectories
U
سالن ناهار خوری
tureen
U
قدح سوپ خوری
malty
U
خو گرفته به ابجو خوری
geophagy
U
گل خوری زمین خواری
sauce-boats
U
فرف چاشنی خوری
sauce-boats
U
فزف سوس خوری
table spoon
U
قاشق سوپ خوری
salle a manger
U
اطاق ناهار خوری
sauce boat
U
فزف سوس خوری
sauce boat
U
فرف چاشنی خوری
serviceability
U
بکار خوری بدردخوری
sauce-boat
U
فزف سوس خوری
sauce-boat
U
فرف چاشنی خوری
refectory
U
سالن ناهار خوری
soaks
U
عمل خیساندن خیس خوری
soak
U
عمل خیساندن خیس خوری
to be the anvil or the hammer
U
یا تو سر می زنی یا تو سر می خوری
[در زندگی]
.
[از گوته]
tablespoonsful
U
بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonful
U
بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonfuls
U
بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonfuls
U
بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonsful
U
بقدر یک قاشق چای خوری
tablespoonful
U
بقدر یک قاشق سوپ خوری
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
gormand
U
خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
dinette
U
اطاق کوچک ناهار خوری
mess hall
U
سالن غذا خوری سرباز خانه
mazer
U
جام مشروب خوری چوبی بزرگ
scollop
U
فرف صدف خوری یاصدف پزی
stein
U
لیوان دسته دار ابجو خوری
crapulent
U
وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
tap room
U
جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months
U
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
high chair
U
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
high chairs
U
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
he swore off drinking
U
سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
soakage
U
مقدار مایع جذب شده بوسیله خیس خوری
flag day
U
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it?
U
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
youth hostel
U
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels
U
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
bums
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com