English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychomancy U رابطه با روح رابطه ارواح باهم
induct U برقرار کردن
inducted U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
set up U برقرار کردن
inducting U برقرار کردن
call to order U به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
reinstall U دوباره برقرار کردن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
safety U برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
equation of exchange U همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
instituting U برقرار کردن تاسیس کردن
appoints U برقرار کردن منصوب کردن
appoint U برقرار کردن منصوب کردن
institute U برقرار کردن تاسیس کردن
instituted U برقرار کردن تاسیس کردن
institutes U برقرار کردن تاسیس کردن
break away U قطع رابطه کردن
to discontinue relations [with somone] U رابطه قطع کردن [با کسی]
nexus U رابطه رابطه داخلی
to pull strings U از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
to pick up somebody [to find sexual partners] U بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit U تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
established U برقرار
confirmed U برقرار
on U برقرار
indefeasible U برقرار
enactor U برقرار کننده
to set in U برقرار شدن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plug U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking U نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
sockets U سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
connection U رابطه
relevance U رابطه
relation U رابطه
linkages U رابطه
relationships U رابطه
equations U رابطه
connexions U رابطه
bond U رابطه
respects U رابطه
relevancy U رابطه
correlation U رابطه
equation U رابطه
contingence U رابطه
linkage U رابطه
relationship U رابطه
respect U رابطه
sessions U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
X. U استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
liaisons U بستگی رابطه
trade-offs U رابطه جایگزینی
definitional equation U رابطه تعریفی
relationship U رابطه [ریاضی]
de broglie relation U رابطه دوبروی
interrelation U رابطه متقابل
relation learning U رابطه اموزی
liaisons U رابطه نامشروع
liaison U بستگی رابطه
fiduciary relationship U رابطه امانی
lead lag relation U رابطه سبقت
liaison U رابطه نامشروع
flow formula U رابطه جریان
interrelationship U رابطه متقابل
trade off U رابطه جایگزینی
trade-off U رابطه جایگزینی
positive relation U رابطه مستقیم
sonship U رابطه فرزندی
ties U رابطه برابری
tie U رابطه برابری
mil formula U رابطه میلیمی
preattunement U هم کوکی [رابطه ای]
mil relation U رابطه میلیمی
mil relation U رابطه میلیم
negative relation U رابطه معکوس
monotonic relation U رابطه همسو
negative relation U رابطه منفی
preattunement U هم آهنگی [رابطه ای]
correlation U ضریب رابطه
mutual relationship U رابطه متقابل
preattunement U وفق [رابطه ای]
arithmetic relation U رابطه حسابی
relations of production U رابطه تولید
contractual relationship U رابطه قراردادی
commutation relation U رابطه جابجایی
relation U رابطه نسبت
linear relationship U رابطه خطی
privity of contract U رابطه متعاقدین
symbiotic relation U رابطه همزیستی
terms of trade U رابطه مبادله
causal relationship U رابطه علی
causal link U رابطه سببیت
cash nexus U رابطه نقدی
positive relation U رابطه مثبت
equivalence relation U رابطه هم ارزی
bode's relation U رابطه بود
binary relation U رابطه دوتایی
interrelationships U رابطه متقابل
liaised U رابطه داشتن
lesbianism U رابطه جنسی زن با زن
correspond U رابطه داشتن
liaising U رابطه داشتن
functional relationship U رابطه تابعی
incommunicable U بدون رابطه
transitive U رابطه غیرمستقیم
functional relation U رابطه تابعی
transitive U رابطه مجازی
corresponded U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
liaise U رابطه داشتن
liaises U رابطه داشتن
jump instruction U موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
disconnection U قطع نداشتن رابطه
cohabiting U رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship U رابطه علت و معلولی
cohabits U رابطه جنسی داشتن
mass energy relation U رابطه جرم و انرژی
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
absolute address محل یک شی در رابطه با مبدا
oral intercourse U رابطه جنسی دهانی
sexual intercourse U رابطه جنسی مجامعت
coheres U رابطه خویشی داشتن
cohabited U رابطه جنسی داشتن
intimacy U رابطه نامشروع جنسی
recurrence relation [RR] U رابطه بازگشتی [ریاضی]
wealth saving relationship U رابطه ثروت و پس انداز
cohered U رابطه خویشی داشتن
cohere U رابطه خویشی داشتن
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
difference equation U رابطه بازگشتی [ریاضی]
denouncement U اعلان قطع رابطه
stress strain relation U رابطه تنش- کرنش
input output relation U رابطه ورودی- خروجی
cohering U رابطه خویشی داشتن
cohabit U رابطه جنسی داشتن
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic U بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
average marginal relationship U رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
fisher equation U این رابطه عبارت است از :
thermoelectric U وابسته به رابطه برق وحرارت
habits U روش طرز رشد رابطه
creation of contractual tie U انشاء ایجاد رابطه قراردادی
filiation U نسل رابطه پدر و فرزندی
causal nexus U رابطه میان علت و معلول
divisibility relation U رابطه بخش پذیری [ریاضی]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com