Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychomancy
U
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
induct
U
برقرار کردن
inducted
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
break away
U
قطع رابطه کردن
to discontinue relations
[with somone]
U
رابطه قطع کردن
[با کسی]
nexus
U
رابطه رابطه داخلی
to pull strings
U
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
to pick up somebody
[to find sexual partners]
U
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
I am
[have]
finished with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
established
U
برقرار
confirmed
U
برقرار
on
U
برقرار
indefeasible
U
برقرار
enactor
U
برقرار کننده
to set in
U
برقرار شدن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to pair somebody off
[up]
with somebody
U
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
connection
U
رابطه
relevance
U
رابطه
relation
U
رابطه
linkages
U
رابطه
relationships
U
رابطه
equations
U
رابطه
connexions
U
رابطه
bond
U
رابطه
respects
U
رابطه
relevancy
U
رابطه
correlation
U
رابطه
equation
U
رابطه
contingence
U
رابطه
linkage
U
رابطه
relationship
U
رابطه
respect
U
رابطه
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
liaisons
U
بستگی رابطه
trade-offs
U
رابطه جایگزینی
definitional equation
U
رابطه تعریفی
relationship
U
رابطه
[ریاضی]
de broglie relation
U
رابطه دوبروی
interrelation
U
رابطه متقابل
relation learning
U
رابطه اموزی
liaisons
U
رابطه نامشروع
liaison
U
بستگی رابطه
fiduciary relationship
U
رابطه امانی
lead lag relation
U
رابطه سبقت
liaison
U
رابطه نامشروع
flow formula
U
رابطه جریان
interrelationship
U
رابطه متقابل
trade off
U
رابطه جایگزینی
trade-off
U
رابطه جایگزینی
positive relation
U
رابطه مستقیم
sonship
U
رابطه فرزندی
ties
U
رابطه برابری
tie
U
رابطه برابری
mil formula
U
رابطه میلیمی
preattunement
U
هم کوکی
[رابطه ای]
mil relation
U
رابطه میلیمی
mil relation
U
رابطه میلیم
negative relation
U
رابطه معکوس
monotonic relation
U
رابطه همسو
negative relation
U
رابطه منفی
preattunement
U
هم آهنگی
[رابطه ای]
correlation
U
ضریب رابطه
mutual relationship
U
رابطه متقابل
preattunement
U
وفق
[رابطه ای]
arithmetic relation
U
رابطه حسابی
relations of production
U
رابطه تولید
contractual relationship
U
رابطه قراردادی
commutation relation
U
رابطه جابجایی
relation
U
رابطه نسبت
linear relationship
U
رابطه خطی
privity of contract
U
رابطه متعاقدین
symbiotic relation
U
رابطه همزیستی
terms of trade
U
رابطه مبادله
causal relationship
U
رابطه علی
causal link
U
رابطه سببیت
cash nexus
U
رابطه نقدی
positive relation
U
رابطه مثبت
equivalence relation
U
رابطه هم ارزی
bode's relation
U
رابطه بود
binary relation
U
رابطه دوتایی
interrelationships
U
رابطه متقابل
liaised
U
رابطه داشتن
lesbianism
U
رابطه جنسی زن با زن
correspond
U
رابطه داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
functional relationship
U
رابطه تابعی
incommunicable
U
بدون رابطه
transitive
U
رابطه غیرمستقیم
functional relation
U
رابطه تابعی
transitive
U
رابطه مجازی
corresponded
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
cohabiting
U
رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship
U
رابطه علت و معلولی
cohabits
U
رابطه جنسی داشتن
mass energy relation
U
رابطه جرم و انرژی
price system
U
نسبت و رابطه قیمتها با هم
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
oral intercourse
U
رابطه جنسی دهانی
sexual intercourse
U
رابطه جنسی مجامعت
coheres
U
رابطه خویشی داشتن
cohabited
U
رابطه جنسی داشتن
intimacy
U
رابطه نامشروع جنسی
recurrence relation
[RR]
U
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
wealth saving relationship
U
رابطه ثروت و پس انداز
cohered
U
رابطه خویشی داشتن
cohere
U
رابطه خویشی داشتن
parent child relationship
U
رابطه پدر و پسر
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
difference equation
U
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
denouncement
U
اعلان قطع رابطه
stress strain relation
U
رابطه تنش- کرنش
input output relation
U
رابطه ورودی- خروجی
cohering
U
رابطه خویشی داشتن
cohabit
U
رابطه جنسی داشتن
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
average marginal relationship
U
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
fisher equation
U
این رابطه عبارت است از :
thermoelectric
U
وابسته به رابطه برق وحرارت
habits
U
روش طرز رشد رابطه
creation of contractual tie
U
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
filiation
U
نسل رابطه پدر و فرزندی
causal nexus
U
رابطه میان علت و معلول
divisibility relation
U
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com