Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
track
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
line up
<idiom>
U
به درستی میزان کردن
to vouch for any one's honesty
U
ضمانت درستی کسی را کردن
to give chase
U
دنبال کردن
traces
U
دنبال کردن
chase
U
دنبال کردن
reopening
U
دنبال کردن
pursuing
U
دنبال کردن
dogs
U
دنبال کردن
traced
U
دنبال کردن
tracks
U
دنبال کردن
pursues
U
دنبال کردن
continues
U
دنبال کردن
dogging
U
دنبال کردن
continue
U
دنبال کردن
reopen
U
دنبال کردن
reopened
U
دنبال کردن
give chase
U
دنبال کردن
tracked
U
دنبال کردن
reopens
U
دنبال کردن
courses
U
:دنبال کردن
pursue
U
دنبال کردن
trace
U
دنبال کردن
chased
U
دنبال کردن
coursed
U
:دنبال کردن
dog
U
دنبال کردن
chases
U
دنبال کردن
track
U
دنبال کردن
course
U
:دنبال کردن
chasing
U
دنبال کردن
pursued
U
دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
dogs
U
مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan
U
نقشهای را دنبال کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
dogging
U
مثل سگ دنبال کردن
dog
U
مثل سگ دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone.
U
رد کسی را دنبال کردن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
careerism
U
دنبال کردن شغل
run close
U
سخت دنبال کردن
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
practise or tice
U
دنبال کردن مشق دادن
philander
U
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
run-down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
to keep at some work
U
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
rungs
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
follow through
U
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
follow up
U
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompish
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
prosecute
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chase
U
دنبال کردن شکار کردن
chased
U
دنبال کردن شکار کردن
followed
U
متابعت کردن دنبال کردن
prosecuting
U
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chases
U
دنبال کردن شکار کردن
follow
U
متابعت کردن دنبال کردن
prosecutes
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chasing
U
دنبال کردن شکار کردن
follows
U
متابعت کردن دنبال کردن
chace
U
دنبال کردن شکار کردن
fastest
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes
U
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane
U
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
grooves
U
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread
U
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove
U
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach
U
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
U
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
U
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
setting out
U
پیاده کردن مسیر
staking
U
پیاده کردن مسیر
taxiway
U
مسیر تاکسی کردن
path sweeping
U
پاک کردن مسیر
track
U
تعقیب مسیر کردن
tracked
U
تعقیب مسیر کردن
tracks
U
تعقیب مسیر کردن
direction
U
مسیر هدایت کردن
salami technique
U
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
transit route
U
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits
U
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance
U
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summit
U
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
fidelity
U
درستی
preciseness
U
درستی
justly
U
به درستی
rightfulness
U
درستی
rightness
U
درستی
genuineness
U
درستی
uprightness
U
درستی
exactitude
U
درستی
trueness
U
درستی
precision
U
درستی
imprecision
U
نا درستی
rightly
<adv.>
U
به درستی
justly
<adv.>
U
به درستی
duly
<adv.>
U
به درستی
correctly
<adv.>
U
به درستی
straightness
U
درستی
correctness
U
درستی
exactness
U
درستی
aright
<adv.>
U
به درستی
soundness
U
درستی
validity
U
درستی
integrity
U
درستی
rightfully
<adv.>
U
به درستی
accuracy
U
درستی
properly
<adv.>
U
به درستی
integrality
U
درستی
legitimacy
U
درستی
correctitude
U
درستی
justness
U
درستی
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage
U
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
approximately
U
تقریبا به درستی
the a of a trans lation
U
درستی ترجمه
truth table
U
جدول درستی
justice
U
درستی دادگستری
validation
U
تنفیذ درستی
truth value
U
ارزش درستی
damchi
U
راستی و درستی
rectitude
U
راستی درستی
honestly
U
از روی درستی
truths
U
درستی صداقت
truth
U
درستی صداقت
honesty
U
درستکاری درستی
propriety of behaviour
U
درستی رفتار
to verifty a staement
U
درستی ونادرستی
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
vectors
U
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
maeander
U
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect
U
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meander
U
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector
U
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
meandered
U
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders
U
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering
U
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
node
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory
U
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nodes
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane
U
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
functioned
U
انجام عمل به درستی
function
U
انجام عمل به درستی
to foel
U
حال درستی نداشتن
uprightaess
U
درستی راستی عدالت
functions
U
انجام عمل به درستی
accuracy
U
درجه دقت درستی
bona fide
U
به طور جدی به درستی
in the wrong
<idiom>
U
اشتباه ،درستی حقیقت
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
Veitch diagram
U
نمایش گرافیکی جدول درستی
accurately
U
به درستی و بدون هر گونه خطا
true false test
U
ازمایش درستی ونادرستی چیزی
cynic
<adj.>
U
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
truth table
U
جدول درستی جذول صحت
He seems to be an honest man.
U
آدم درستی بنظرمی آید
Are we on the right road for ... ?
آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
cynical
<adj.>
U
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
to prove a will
U
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
cynically
U
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
pursuit
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
pope's nose
U
دنبال چه
parsmip nose
U
دنبال چه
attachment
U
دنبال
pursuit
U
دنبال
rearing
U
دنبال
reared
U
دنبال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com