English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reinforcing U در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force augmentation U تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
visit of courtesy U بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
zeroed out U ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
detail U شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity U یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
line replacement U یکان تعویض کننده یکان جبهه
detailing U شرح مفصل یکان بقیه یکان
parent U یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms U یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designation U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
tactical element U یکان رزمی یکان تاکتیکی
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
unit mill U سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower U یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
magnified U تقویت کردن
edifies U تقویت کردن
rally U تقویت کردن
reenforce U از نو تقویت کردن
trussed U تقویت کردن
magnifies U تقویت کردن
magnify U تقویت کردن
rallies U تقویت کردن
edified U تقویت کردن
rallied U تقویت کردن
amplifying U تقویت کردن
magnifying U تقویت کردن
augment U تقویت کردن
undergird U تقویت کردن
amplify U تقویت کردن
amplifies U تقویت کردن
trussing U تقویت کردن
augmenting U تقویت کردن
armor U تقویت کردن
augmentation U تقویت کردن
amplified U تقویت کردن
corroborate U تقویت کردن
corroborated U تقویت کردن
trusses U تقویت کردن
corroborates U تقویت کردن
augmented U تقویت کردن
truss U تقویت کردن
augments U تقویت کردن
edify U تقویت کردن
sustain U تقویت کردن
reinforce U تقویت کردن
bolsters U تقویت کردن
relay U تقویت کردن
relays U تقویت کردن
sustained U تقویت کردن
bolster U تقویت کردن
intensifying U تقویت کردن
reinforces U تقویت کردن
intensify U تقویت کردن
corroborating U تقویت کردن
intensifies U تقویت کردن
intensified U تقویت کردن
relayed U تقویت کردن
sustains U تقویت کردن
bolstered U تقویت کردن
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
regroups U دور هم جمع کردن یکان
regroup U دور هم جمع کردن یکان
regrouped U دور هم جمع کردن یکان
regrouping U دور هم جمع کردن یکان
command information program U برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
invigorate U تقویت روحی کردن
backs U پشت را تقویت کردن
back U پشت را تقویت کردن
to re establish ons's health U تقویت مزاج کردن
back up U تقویت کردن تقویتی
back-up U تقویت کردن تقویتی
to establish one's health U تقویت مزاج کردن
suppress U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaching U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppressing U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaches U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach U جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppresses U سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
encourage U تقویت کردن پیش بردن
strengthens U تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthens U قوی کردن تقویت دادن
strengthen U قوی کردن تقویت دادن
encourages U تقویت کردن پیش بردن
strengthen U تقویت یافتن تحکیم کردن
encouraged U تقویت کردن پیش بردن
upgrade U پیشرفت دادن تقویت کردن
strengthened U قوی کردن تقویت دادن
upgraded U پیشرفت دادن تقویت کردن
fuels U تقویت سوخت گیری کردن
strengthened U تقویت یافتن تحکیم کردن
fuelling U تقویت سوخت گیری کردن
invigorate U پر زور کردن تقویت شدن
upgrades U پیشرفت دادن تقویت کردن
fueled U تقویت سوخت گیری کردن
upgrading U پیشرفت دادن تقویت کردن
fuelled U تقویت سوخت گیری کردن
fuel U تقویت سوخت گیری کردن
beefed up U شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
fortifies U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
beef U شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
fortify U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
spaced armor U دو پوسته کردن زره برای تقویت ان
prestress U باسیم ومیله اهن تقویت کردن
latensify U بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
refreshed U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes U نیروی تازه دادن تقویت کردن
command U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flank U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commanded U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanking U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked U پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
uphold U تقویت کردن تایید کردن
augments U اضافه کردن تقویت کردن
augmented U اضافه کردن تقویت کردن
upholds U تقویت کردن تایید کردن
augment U اضافه کردن تقویت کردن
fort U سنگربندی کردن تقویت کردن
augmenting U اضافه کردن تقویت کردن
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
aeromedical unit U یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit U یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
cellular unit U یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
staging unit U یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice U یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
unit loading U بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
radar picket U ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
telephone repeater U دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
to lay on the table U بوقت دیگر موکول کردن
removing U جابجا کردن به محل دیگر
removes U جابجا کردن به محل دیگر
remove U جابجا کردن به محل دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
transfers U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transfer U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
In at one ear and out at the other . <proverb> U از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
powered U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com