English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
precise U خیلی دقیق
precisian U خیلی دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
crystal U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
stickler U سمج خیلی دقیق
sticklers U سمج خیلی دقیق
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
Other Matches
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
advertent U دقیق
scholastic U دقیق
intent U دقیق
tenty U دقیق
stringently U دقیق
exact U دقیق
exacted U دقیق
exacts U دقیق
punctual U دقیق
astute U دقیق
stringent U دقیق
literal U دقیق
subtil U دقیق
precision U دقیق
accurate U دقیق
exact solution U حل دقیق
particular redemption U دقیق
punctilious U دقیق
scholastical U دقیق
scrutinizer U دقیق
punctiliously U دقیق
exquisite U دقیق
wistful U دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
precision fire U تیر دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
particularization U شرح دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
imprecise U غیر دقیق
perpend U دقیق بودن
precision adjustment U تنظیم دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision tool U ابزار دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
precise U دقیق کردن
precisionist U بسیار دقیق
thorough paced U دقیق گام
exact location U محل دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
queazy U زیاد دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
queasy U زیاد دقیق
precision tools U الات دقیق
precision sweep U روبش دقیق
controlling U توپزن دقیق
fine spun U دقیق خیالی
punctual U باذکرجزئیات دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
instrument U الات دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
goings-over U بررسی دقیق
going-over U بررسی دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
instruments U الات دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
precise U صریح دقیق
controls U توپزن دقیق
sounds U بی خطر دقیق
watchful U بی خواب دقیق
soundest U بی خطر دقیق
correct U دقیق یا درست
subtler U دقیق لطیف
tenuous U لطیف دقیق
subtle U دقیق لطیف
correcting U دقیق یا درست
subtlest U دقیق لطیف
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
sounded U بی خطر دقیق
set U لجوج دقیق
control U توپزن دقیق
sound U بی خطر دقیق
corrects U دقیق یا درست
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
pin point U تعیین دقیق نقاط
astringent U سخت گیر دقیق
zero U تنظیم دقیق دستگاه
mirror U ایجاد کپی دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
mirrors U ایجاد کپی دقیق
mirrored U ایجاد کپی دقیق
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
precision casting U ریخته گری دقیق
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
precision lathe U ماشین تراش دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
probity U پیروی دقیق از اصول
calibration U تنظیم الات دقیق
chronometer U ساعت شمار دقیق
facsimile U کپی دقیق از یک متن
particular U دقیق نکته بین
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision U بسیار دقیق بودن
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
precision U اندازه گیری دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendered U دقیق ترد ونازک
tender U دقیق ترد ونازک
fine turning U میزان سازی دقیق
fine tuning U میزان سازی دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
accuracy U کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
pulsed U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked U نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com