Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sentient
U
حساس دستخوش احساسات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tentacles
U
شاخک حساس ریشه حساس
tentacle
U
شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
undergo
U
دستخوش
prey
U
دستخوش
undergoes
U
دستخوش
undergoing
U
دستخوش
undergone
U
دستخوش
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
victims
U
دستخوش شکار
windblown
U
دستخوش باد
tosser
U
دستخوش امواج
victim
U
دستخوش شکار
golden handshakes
U
دستخوش بازنشستگی
subject to the flood
U
دستخوش سیل
peccable
U
دستخوش خطا
at the mercy of
U
در اختیار دستخوش
adrift
دستخوش طوفان
golden handshake
U
دستخوش بازنشستگی
passive
U
دستخوش عامل خارجی
passives
U
دستخوش عامل خارجی
drifts
U
دستخوش پیشامد بودن
drifting
U
دستخوش پیشامد بودن
drifted
U
دستخوش پیشامد بودن
drift
U
دستخوش پیشامد بودن
obsessive
U
دستخوش یک فکر یامیل قوی
obsessively
U
دستخوش یک فکر یامیل قوی
prey
U
دستخوش ساختن طعمه کردن
tideland
U
زمین ساحلی دستخوش جزرومد
victimized
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimised
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimises
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
planker
U
گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند
victimizing
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizes
U
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
catastrophism
U
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
heartbeats
U
احساسات
soulful
U
پر از احساسات
sentiments
U
احساسات
emotion
U
احساسات
heartbeat
U
احساسات
emotions
U
احساسات
emotive
U
وابسته به احساسات
acold
U
بدون احساسات
enthusing
U
احساسات رابرانگیختن
enthuses
U
احساسات رابرانگیختن
enthused
U
احساسات رابرانگیختن
d. of feeling
U
نازکی احساسات
emotionless
U
عاری از احساسات
nationallism
U
احساسات ملی
folkway
U
احساسات عمومی
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
rhapsodically
U
از روی احساسات
schwarmerei
U
احساسات شدید
braced
U
تحریک احساسات
brace
U
تحریک احساسات
affects
U
احساسات برخورد
impressive
U
برانگیزنده احساسات
affect
U
احساسات برخورد
heartstrings
U
احساسات عمیق
affecting
U
محرک احساسات
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
enthuse
U
احساسات رابرانگیختن
to gall a person's kibes
U
احساسات کسی را
schwarmerei
U
احساسات افراطی
shake-ups
U
احساسات راتحریک کردن
fanatical
U
دارای احساسات شدید
white hot
U
دارای احساسات برانگیخته
sexy
U
دارای احساسات شهوانی
sentimental
U
مبنی بر احساسات یا عقیده
sexiest
U
دارای احساسات شهوانی
shake up
U
احساسات راتحریک کردن
white-hot
U
دارای احساسات برانگیخته
sexier
U
دارای احساسات شهوانی
shake-up
U
احساسات راتحریک کردن
sentimentally
U
از روی احساسات یاعاطفه
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
self composed
U
مستولی بر احساسات خود
sensate
U
با احساسات درک کردن
fanatic
U
دارای احساسات شدید
sentimentalization
U
ایجاد احساسات وعواطف
unfeeling
U
بیحس فاقد احساسات
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
seentimentally
U
از روی احساسات یا عاطفه
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
mush
U
احساسات بیش ازحد
internationalism
U
احساسات بین المللی
neighbourly feelings
U
احساسات همسایگی همدردی
pathetic
U
دارای احساسات شدید
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
fanatics
U
دارای احساسات شدید
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
U
نشان دادن تمام احساسات
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling.
U
با احساسات کسی بازی کردن
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind
U
با مناعت دارای احساسات بلند
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
philanthropic feelings
U
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
heart strings
U
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
tough minded
U
دارای فکر خشن وبدون احساسات
wounded feelings
U
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography
U
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
passion
U
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
She has emotional entanglements (involvement ) .
U
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
slobber
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
U
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbers
U
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
ticklish
U
حساس
delicate
U
حساس
exquisite
U
حساس
critical
U
حساس
tender
U
حساس
vigilant
U
حساس
tendered
U
حساس
tenderest
U
حساس
sensitive
U
حساس
acute
U
حساس
tendering
U
حساس
activator
U
حساس گر
sentimental
U
حساس
thin skinned
U
حساس
techy
U
حساس
feisty
U
حساس
passible
U
حساس
prominent
U
حساس
sensor
U
حساس
alive
U
حساس
sensate
U
حساس
susceptive
U
حساس
supersensitive
U
حساس
sharp nosed
U
حساس
elastic demand
U
حساس
elastic
U
حساس
sensitive clay
U
رس حساس
key
<adj.>
U
حساس
tosses
U
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss
U
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossing
U
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossed
U
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
oedipus complex
U
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
fiend
U
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
his words injured my feelings
U
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
pixilated
U
خیلی حساس
jumpy
U
بیقرار حساس
sensory nerves
U
پیهای حساس
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
sensitization
U
حساس سازی
palpi
U
شاخک حساس
it touched him on the raw
U
بنقطه حساس
keop soo
U
نقاط حساس
key points
U
نقاط حساس
key position
U
شغل حساس
key terrain
U
زمین حساس
kittle
U
هوشیار حساس
stark
U
حساس سفت
mimosa
U
گیاه حساس
senseful
U
خیلی حساس
overstrung
U
خیلی حساس
starker
U
حساس سفت
insensitivity
U
غیر حساس
starkest
U
حساس سفت
supersensitive
U
حساس شده
starkly
U
حساس سفت
sensitive plant
U
گیاه حساس
supersensitive
U
فوق حساس
hygrosensitive
U
حساس به رطوبت
tender
U
حساس بودن
tendered
U
حساس بودن
tenderest
U
حساس بودن
tendering
U
حساس بودن
sensitively
U
بطور حساس
skinless
U
خیلی حساس
insensitive
U
غیر حساس
sensitive zone
U
منطقه حساس
sensitization
U
حساس کردن
sensitization
U
حساس شدن
sensitizer
U
حساس کننده
insensible
U
غیر حساس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com