English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
hang off U مکث کوتاه غواص در زیر اب در صعود
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
access time U زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
propagation delay U 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
positioned U مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position U مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
time log U جدول زمان
time table U جدول زمان بندی
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
peace time establishment U جدول استعداد مجاز زمان صلح
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
setting time U [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
blast valve U سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
vent valve U دریچه روی بالن برای رهاکردن گاز یا هوا و تنظیم صعود
so as to quiet him U برای ارام کردن او
ivory tower U محل ارام برای تفکر
ivory towers U محل ارام برای تفکر
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
scrambles U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
lap chart U جدول زمانی برای هر دور
vertical scale U عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
compiler U اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
raptatorial U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
raptatory U لازم برای شکار
averaged U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling U مواد لازم برای پوشش
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
elevation tracking U دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
decompress U ارام ارام بالا امدن با مکثهای موقت
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
climb mode U روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
future promissory U زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
quasi smooth flow U جریان نیمه ارام یا شبه ارام
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
CLUT U جدول شماره ها در ویندوز و برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگهای یک تصویر
electronic U قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
manning table U جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
glide U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
mttr U متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
limit indicator U نشاندهنده تلرانس
meters U کنتور نشاندهنده
phase indicator U نشاندهنده فاز
meter U کنتور نشاندهنده
dual indicator U نشاندهنده دوتایی
indicator diagram U دیاگرام نشاندهنده
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
tabulation U نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
oil gage U نشاندهنده سطح روغن
charging indicator lamp U لامپ نشاندهنده بار
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
symbol table U جدول نمادها جدول نمادی
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox U جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com