English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
approve U تصور اینکه چیزی خوب است
approves U تصور اینکه چیزی خوب است
approving U تصور اینکه چیزی خوب است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
think little of <idiom> U تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
Other Matches
material theory of heat U پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
authentication U اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
checks U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
check U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checked U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
dragrope U طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
imaginal U تصور کردنی قابل تصور
imaginable U تصور کردنی قابل تصور
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
good riddance to bad rubbish <idiom> U وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
monitor U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors U 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
concept U تصور
imagination U تصور
fictions U تصور
notional U تصور
fiction U تصور
fancied U تصور
conceptions U تصور
visualization U تصور
imaginativeness U تصور
brainchild U تصور
fancies U تصور
ideas U تصور ها
presumption U تصور
presumptions U تصور
supposal U تصور
tablature U تصور
concepts U تصور ها
fancying U تصور
fancy U تصور
conceptualization U تصور
fanciest U تصور
internal conception U تصور
imaginations U تصور
visions U تصور
ideas U تصور
suppositions U تصور
notions U تصور
notion U تصور
supposition U تصور
vision U تصور
idea U تصور
conception U تصور
fancying U تصور کردن
ween U تصور کردن
fancied U تصور کردن
visionaries U تصور غیرعملی
fancy U تصور کردن
imagine U تصور کردن
psychological make up U تصور باطنی
poetical imagination U تصور شاعرانه
visionary U تصور غیرعملی
supposing U تصور کردن
supposes U تصور کردن
suppose U تصور کردن
trow U تصور کردن
unpremediated U تصور نشده
stereotyping U تصور قالبی
images U تصور سیما
to form a notion U تصور کردن
stereotype U تصور قالبی
to picture to oneself U تصور کردن
prefiguration U تصور قبلی
stereotypes U تصور قالبی
concepts U تصور کلی
public image U تصور عمومی
concept U تصور کلی
image U تصور خیالی
imagines U تصور کردن
image U تصور سیما
phantasm U تصور خام
images U تصور خیالی
fancies U تصور کردن
fanciest U تصور کردن
the power of imagination U قوه تصور
whirligig U تصور واهی
imagined U تصور کردن
vision U خیال تصور
misconception U تصور غلط
picture U تصور وصف
image force U قوه تصور
pictured U تصور وصف
imaginative faculty U قوه تصور
conceivable U تصور کردنی
pictures U تصور وصف
picturing U تصور وصف
plots U رسم تصور
plot U رسم تصور
inconceivable U تصور نکردنی
visions U خیال تصور
misconceptions U تصور غلط
legal fiction U تصور حقوقی
if U فرض تصور
to get the idea U تصور کردن
conceivability U قابلیت تصور
conceptive U تصور کننده
ideate U تصور کردن
inconceivable U تصور ناپذیر
imagining U تصور کردن
plotted U رسم تصور
coneive U تصور کردن
incogitable U غیر قابل تصور
gimcrack U تصور واهی نخودهراش
ideologist U متخصص علم تصور
preconceive U قبلا تصور کردن
preconceptions U تصدیق بلا تصور
prefiguring U از پیش تصور کردن
prefigures U از پیش تصور کردن
porenotion U تصور پیش از وقت
prefigured U از پیش تصور کردن
prefigure U از پیش تصور کردن
preconception U تصدیق بلا تصور
idealization U تطبیق یا تطابق با تصور
inconceivably U بطور غیرقابل تصور
pejudgement U تصدیق بلا تصور
misconceive U تصور غلط کردن
porenotion U تعصب بلا تصور
to from an idea of something U چیزیرا تصور کردن
supposable U تصور کردنی مفروض
imaginably U بطور قابل تصور
prejudication U تصدیق بلا تصور
inconceivability U غیرقابل تصور بودن
prejudgment U تصدیق بلا تصور
i imagine him to be my friend U من تصور میکنم که او دوست من است
imaginative U دارای قوه تصور زیاد
idealistically U از روی اعتقاد به تصور وخیال
i imagine he is my friend U من تصور میکنم او دوست من است
prefiguration or prefigurement U تشبیه از پیش تصور قبلی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
tabula rasa U فکر ساده وبدون تصور اطفال
idealism U خیال پرستی مسلک اصالت تصور
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
idegraphy U علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthrope U کسی که تصور میکند گرگ شده است
lycanthropy U تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
MIP mapping U روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
frame U بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com