English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maps U ترسیم کردن
map U ترسیم کردن
rescale U بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن
To draw something in out line . U شکل کلی چیزی را ترسیم کردن
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
traced U رسم کردن ترسیم کردن
trace U رسم کردن ترسیم کردن
traces U رسم کردن ترسیم کردن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
deposing U عزل نمودن خلع کردن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
depose U عزل نمودن خلع کردن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
specifies U معین کردن
figure out U معین کردن
allocating U معین کردن
allocate U معین کردن
allocates U معین کردن
specify U معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
inset U : معین کردن
settle U معین کردن
designate U معین کردن
settles U معین کردن
specifying U معین کردن
designates U معین کردن
designating U معین کردن
insets U : معین کردن
defining U معین کردن
limit U معین کردن
defines U معین کردن
denominate U معین کردن
defined U معین کردن
define U معین کردن
time U وقت معین کردن
times U وقت معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
timed U وقت معین کردن
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
to map out U جز بجز معین کردن
date U مدت معین کردن
dates U مدت معین کردن
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
allots U معین کردن سهم دادن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
allot U معین کردن سهم دادن
locate U جای چیزی را معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
allotting U معین کردن سهم دادن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
allotted U معین کردن سهم دادن
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officer U افسر معین کردن فرماندهی کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
defines U معین کردن معنی کردن
defined U معین کردن معنی کردن
define U معین کردن معنی کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
defining U معین کردن معنی کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
tracings U ترسیم
plotted U ترسیم
depictions U ترسیم
plots U ترسیم
depiction U ترسیم
lineation U ترسیم خط
plot U ترسیم
drawings U ترسیم
drawing U ترسیم
tracing U ترسیم
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
planography U فن ترسیم نقشه
charted U ترسیم اماری
mirror tracing U ترسیم از ایینه
draw program U برنامه ترسیم
chart U ترسیم اماری
chartography U ترسیم نقشه
stipple U ترسیم بانقطه
computer drawing U ترسیم کامپیوتری
charting U ترسیم اماری
charts U ترسیم اماری
line drawing U ترسیم خطی
scatter plot U ترسیم توزیعی
scatter plot U ترسیم پراکنده
line drawings U ترسیم خطی
mechanical drawing U ترسیم مکانیکی
kluged U ترسیم موقت
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
freehand method U روش ترسیم ازاد
traces U مقدار ناچیز ترسیم
plotters U وسیله ترسیم مسیر
plotter U وسیله ترسیم مسیر
trace U مقدار ناچیز ترسیم
traced U مقدار ناچیز ترسیم
art of drawing U هنر ترسیم رسم
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
macpaint U یک برنامه ترسیم برای ریزکامپیوتر
aircraft plotter U وسیله ترسیم مسیر هواپیما
trammel U الت ترسیم بیضی تعدیل
automated flowchart U ترسیم نمودار به صورت خودکار
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
t square U خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
whatman U کاغذ اعلی مخصوص ترسیم وطراحی
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
reprographics U ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
seismogram U منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
geodetic U کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه در روی سطح
geodesic U کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
countersink U خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
godroon U اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
point set curve U منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
kinematics U فرایند مهندسی کامپیوتر برای ترسیم یا روح دادن اجزاماشین یا ساختار تحت طراحی سیستم
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
refresh rate U تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com