Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
strategic concept
U
تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concept of operations
U
تدبیر عملیات
tactical concept
U
تدبیر عملیات تاکتیکی
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
trunkair route
U
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
cadastral map
U
نقشه استراتژیکی
joint strategic objectives
U
هدفهای مشترک استراتژیکی
air strategical command
U
فرماندهی استراتژیکی هوایی
stratofortress
U
نوعی هواپیمای قاره پیمای استراتژیکی بمب افکن 8موتوره
strategic
U
استراتژیکی مربوط به خط مشیهای سیاسی واقتصادی و نظامی و روانی وجغرافیایی یا ملی کشور
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
U
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
anticrop operations
U
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air
U
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
U
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
hustler
U
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
hustlers
U
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
statement
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagating
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
U
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
U
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
schemed
U
تدبیر
counselled
U
تدبیر
politic
U
با تدبیر
counselling
U
تدبیر
brassier
U
بی تدبیر
counsels
U
تدبیر
schemes
U
تدبیر
scheme
U
تدبیر
counseled
U
تدبیر
experimented
U
تدبیر
experimenting
U
تدبیر
experiments
U
تدبیر
plan
U
تدبیر
plans
U
تدبیر
imprudent
U
بی تدبیر
policies
U
تدبیر
gimmicks
U
تدبیر
policy
U
تدبیر
measure
U
تدبیر
counsel
U
تدبیر
gimmick
U
تدبیر
experiment
U
تدبیر
brassiest
U
بی تدبیر
shiftiness
U
تدبیر
shiftily
U
با تدبیر
rede
U
تدبیر
prudentially
U
با تدبیر
make do
U
تدبیر
machination
U
تدبیر
devisal
U
تدبیر
arrangements
U
تدبیر
arrangement
U
تدبیر
contrivances
U
تدبیر
brassy
U
بی تدبیر
resourcefulness
U
با تدبیر
contrivance
تدبیر
contraption
U
تدبیر
contraptions
U
تدبیر
treatment
U
تدبیر در ازمایشها
shifty
U
با ابتکار با تدبیر
devised
U
تدبیر کردن
home economics
U
تدبیر منزل
treatments
U
تدبیر در ازمایشها
design
U
تدبیر قصد
resourc
U
تدبیر کاردانی
plan
U
تدبیر اندیشه
devise
U
تدبیر کردن
plans
U
تدبیر اندیشه
designs
U
تدبیر قصد
devises
U
تدبیر کردن
household economy
U
تدبیر منزل
devising
U
تدبیر کردن
contriving
U
تدبیر کردن
contrives
U
تدبیر کردن
contrived
U
تدبیر کردن
contrive
U
تدبیر کردن
meditating
U
تدبیر کردن
meditates
U
تدبیر کردن
mismanagement
U
سوء تدبیر
meditated
U
تدبیر کردن
meditate
U
تدبیر کردن
commander's concept
U
تدبیر فرمانده
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
contrivable
U
تدبیر کردنی
compass
U
تدبیر کردن
general concepts
U
تدبیر عمومی
air-sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
manoeuver
U
تدبیر بکار بردن
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
U
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
concept
U
تدبیر روش اجرای یک چیز
concepts
U
تدبیر روش اجرای یک چیز
i am nat my last shifts
U
اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
tacticians
U
با تدبیر متخصص فنون جنگی
tactician
U
با تدبیر متخصص فنون جنگی
manipulation
U
دست زنی تدبیر استادی
machinate
U
نقشه کشیدن تدبیر کردن
managements
U
مدیریت وریاست حسن تدبیر
management
U
مدیریت وریاست حسن تدبیر
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
outmanoeuvres
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvres
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvred
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring
U
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
contraption
U
تدبیر
[اختراع]
[ابتکار]
[اسباب عجیب و غریب]
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
U
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations
U
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation
U
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
U
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
armistise
U
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations
U
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
operation
U
عملیات
operations
U
عملیات
op
U
عملیات
treatment
U
عملیات
treatments
U
عملیات
continuity of operations
U
تسلسل عملیات
over the beach operations
U
عملیات ساحلی
psychological operations
U
عملیات روانی
operations room
U
اتاق عملیات
phase
U
مرحله عملیات
phased
U
مرحله عملیات
phases
U
مرحله عملیات
plan of action
U
طرح عملیات
terrain
U
زمین عملیات
conversational operation
U
عملیات محاورهای
preliminary treatment
U
عملیات مقدماتی
process chart
U
نقشه عملیات
continuity of operations
U
مداومت عملیات
pseudooperation
U
شبه عملیات
concrete operations
U
عملیات عینی
parallel operation
U
عملیات موازی
over the beach operations
U
عملیات کرانهای
counter battery
U
عملیات ضد اتشبار
offenses
U
عملیات افندی
offenses
U
عملیات تعرضی
offence
U
عملیات افندی
offence
U
عملیات تعرضی
spial
U
عملیات جاسوسی
delays
U
عملیات تاخیری
delaying
U
عملیات تاخیری
delay
U
عملیات تاخیری
phasing
U
مراحل عملیات
regions
U
ناحیه عملیات
heat treatment
U
عملیات حرارتی
covert operations
U
عملیات پنهانی
serial operation
U
عملیات سری
counter military
U
ضد عملیات نظامی
rescue operation
U
عملیات نجات
countermine
U
عملیات ضد مین
scene of action
U
صحنه عملیات
covert operations
U
عملیات مخفی
actions
U
عملیات جنگی
actions
U
جنگ عملیات
action
U
عملیات جنگی
action
U
جنگ عملیات
region
U
ناحیه عملیات
assistant chief of staff, g (operations
U
معاونت عملیات
block operation
U
عملیات بلوک
building operations
U
عملیات ساختمانی
action deferred
U
تامل در عملیات
business type operation
U
عملیات تجارتی
business type operation
U
عملیات کامپیوتری
centre of activities
U
مرکز عملیات
chemical operations
U
عملیات شیمیایی
nature of the operation
U
ماهیت عملیات
night operations
U
عملیات شبانه
hostility
U
عملیات خصمانه
base operation
U
عملیات پایگاهی
manual operation
U
عملیات دستی
air operations
U
عملیات هوایی
arithmetic operation
U
عملیات حسابی
area of operation
U
منطقه عملیات
limiting operation
U
عملیات محدودکننده
hot dogging
U
عملیات نمایشی
logical operations
U
عملیات منطقی
amphibious operation
U
عملیات اب خاکی
autonomous operation
U
عملیات مستقل
airmobile operations
U
عملیات هوارو
autonomous operation
U
عملیات ازاد
airborne battlefield
U
عملیات هوابرد
base of operations
U
پایگاه عملیات
hostilities
U
عملیات خصمانه
operating program
U
برنامه عملیات
counter espionage
U
عملیات ضدجاسوسی
offensives
U
عملیات افندی
offensive
U
عملیات افندی
closing
U
خاتمه عملیات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com