English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impressional U تاثیر کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
Other Matches
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
hank U تاثیر
hanks U تاثیر
impressiveness U تاثیر
effectiveness U تاثیر
forcefulness U تاثیر
influencing U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
influences U تاثیر
forcibly U با تاثیر
influenced U تاثیر
influence U تاثیر
influxes U تاثیر
influx U تاثیر
effecting U تاثیر
efficacy U تاثیر
affection U تاثیر
semplice U بی تاثیر
effect U تاثیر
effected U تاثیر
influence line U خط تاثیر
sensations U تاثیر
sensation U تاثیر
influencing U تاثیر کردن بر
coefficients U ضریب تاثیر
efficacity U درجه تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
coefficient U ضریب تاثیر
influenced U تاثیر کردن بر
influences U تاثیر کردن بر
effectiveness U میزان تاثیر
afair U تاثیر کردن
field effect U با تاثیر میدانی
efficacy U درجه تاثیر
size effect U تاثیر اندازه
radius of influence U شعاع تاثیر
influence value U ضریب تاثیر
effectiveness U تاثیر بخشی
efficiency U درجه تاثیر
influence U تاثیر کردن بر
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
inductive influence U تاثیر القائی
wallydraigle U تاثیر پذیر
after-effect U تاثیر بعدی
aerating U در تحت تاثیر
after-effects U تاثیر بعدی
aerate U در تحت تاثیر
aerated U در تحت تاثیر
aerates U در تحت تاثیر
touched U تحت تاثیر
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
influence value U ارزش تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
impressionability U تاثیر پذیری
bears U تاثیر داشتن
impresses U تاثیر کردن بر
impress U تاثیر کردن بر
bear U تاثیر داشتن
impressed U تاثیر کردن بر
impressing U تاثیر کردن بر
impressible U تاثیر پذیر
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
bacterization U تحت تاثیر باکتری
ship influence U تاثیر عبور کشتی
impress U : تحت تاثیر قراردادن
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
action U تاثیر اثر جنگ
edaphic U تحت تاثیر خاک
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions U تاثیر اثر جنگ
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
affected U تحت تاثیر واقع شده
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
react U تحت تاثیر واقع شدن
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
mountains influnce climate U کوه دراب و هوا تاثیر دارد
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
proselytism U تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
public image U تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
actinic U دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
hydrolyte U جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
geotropism U رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagating U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection U جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
dielectric heating U گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
impedance U اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
field emission U پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
logical U مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
inversions U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
inversion U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
haze U تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
biaxial deformation U خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
pneumatolysis U تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
for the world <idiom> U تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com