Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
referee
U
داور مسابقات
referees
U
داور مسابقات
refereed
U
داور مسابقات
refereeing
U
داور مسابقات
referee
U
داور مسابقات شدن
umpiring
U
سرداور داور مسابقات
umpired
U
سرداور داور مسابقات
referees
U
داور مسابقات شدن
umpires
U
سرداور داور مسابقات
refereeing
U
داور مسابقات شدن
refereed
U
داور مسابقات شدن
umpire
U
سرداور داور مسابقات
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
yamen
U
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
play off
U
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
to register
[with a body]
U
اسم نویسی کردن
[خود را معرفی کردن]
[در اداره ای]
[اصطلاح رسمی]
totalitarianize
U
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
maintain
U
اداره کردن
directs
U
اداره کردن
wielded
U
اداره کردن
administered
U
:اداره کردن
wields
U
اداره کردن
operates
U
اداره کردن
conducts
U
اداره کردن
administering
U
:اداره کردن
administers
U
:اداره کردن
helms
U
اداره کردن
mans
U
اداره کردن
aminister
U
اداره کردن
man
U
اداره کردن
directed
U
اداره کردن
wielding
U
اداره کردن
helm
U
اداره کردن
officiated
U
اداره کردن
administrations
U
اداره کردن
mishandling
U
بد اداره کردن
maladminister
U
بد اداره کردن
administration
U
اداره کردن
mismanaging
U
بد اداره کردن
administer
اداره کردن
mismanages
U
بد اداره کردن
mismanaged
U
بد اداره کردن
direct
U
اداره کردن
mismanage
U
بد اداره کردن
mishandled
U
بد اداره کردن
manages
U
اداره کردن
mishandle
U
بد اداره کردن
gestion
U
اداره کردن
officiate
U
اداره کردن
operate
U
اداره کردن
officiating
U
اداره کردن
wield
U
اداره کردن
conduct
U
اداره کردن
managing
U
اداره کردن
stage-manage
U
اداره کردن
stage manage
U
اداره کردن
manage
U
اداره کردن
officiates
U
اداره کردن
conducted
U
اداره کردن
managed
U
اداره کردن
rule
U
اداره کردن
stage-managing
U
اداره کردن
stage-manages
U
اداره کردن
run
U
اداره کردن
misgovern
U
بد اداره کردن
runs
U
اداره کردن
operated
U
اداره کردن
stage-managed
U
اداره کردن
conducting
U
اداره کردن
manage
U
اداره کردن
mishandles
U
بد اداره کردن
to give somebody the runaround
<idiom>
U
کسی را سر به سر کردن
[در اداره ای]
steered
U
حکومت اداره کردن
policy
U
اداره یاحکومت کردن
manhandled
U
باخشونت اداره کردن
personnel management
U
اداره کردن پرسنلی
manhandle
U
باخشونت اداره کردن
steer
U
حکومت اداره کردن
manhandles
U
باخشونت اداره کردن
policies
U
اداره یاحکومت کردن
steers
U
حکومت اداره کردن
manageable
U
قابل اداره کردن
manhandling
U
باخشونت اداره کردن
scotland yard
U
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
commissioners
U
مدیر مسابقات
arena
U
میدان مسابقات
Track and field events .
U
مسابقات دو میدانی
double elimination tournament
U
مسابقات دو حذفی
arenas
U
میدان مسابقات
tournaments
U
تشکیل مسابقات
commissioner
U
مدیر مسابقات
tournament
U
تشکیل مسابقات
tournament
U
مسابقات قهرمانی
tournaments
U
مسابقات قهرمانی
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to put in one's oar
U
بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
engineers
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
directing
U
اداره کردن روانه کردن وسایل
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
conducts
U
اداره کردن کشیده شدن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
conducting
U
اداره کردن کشیده شدن
conducted
U
اداره کردن کشیده شدن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
hunt
U
اداره کردن تازیها در شکار
hunted
U
اداره کردن تازیها در شکار
conduct
U
اداره کردن کشیده شدن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
hunts
U
اداره کردن تازیها در شکار
maladminister
U
بطور سوء اداره کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
semi-final
U
مسابقات نیم پایانی
oarsmen
U
پارو زن مسابقات قایقرانی
Olympic
U
مربوط به مسابقات المپیک
stand
U
سکوب تماشاچیان مسابقات
oarsman
U
پارو زن مسابقات قایقرانی
World Series
U
مسابقات نهایی بیسبال
cup
U
گلدان جایزه مسابقات
cupped
U
گلدان جایزه مسابقات
cups
U
گلدان جایزه مسابقات
polices
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to blunder away
U
بواسطه سوء اداره تلف کردن
handles
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
parochiality
U
اداره کردن اموریک بخش یابلوک
natarize
U
دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
Its no joke running a factory .
U
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
agonistic
U
وابسته به مسابقات باستانی یونان
To win on points.
U
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
nordic combined
U
مجموع مسابقات اسکی نوردیک
track and field
U
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
regie
U
اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Test matches
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
showdowns
U
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdown
U
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
Test match
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
field event
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
sponsor
U
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsors
U
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsoring
U
سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
To conduct a meeting in an orderly manner.
U
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
chairmen
U
ریاست کردن اداره کردن
chairman
U
ریاست کردن اداره کردن
directs
U
اداره کردن هدایت کردن
executing
U
اداره کردن قانونی کردن
presiding
U
اداره کردن هدایت کردن
presides
U
اداره کردن هدایت کردن
executed
U
اداره کردن قانونی کردن
execute
U
اداره کردن قانونی کردن
executes
U
اداره کردن قانونی کردن
manipulated
U
اداره کردن دستکاری کردن
manipulate
U
اداره کردن دستکاری کردن
keep
U
اداره کردن محافظت کردن
moderating
U
اداره کردن تعدیل کردن
keeps
U
اداره کردن محافظت کردن
moderates
U
اداره کردن تعدیل کردن
moderated
U
اداره کردن تعدیل کردن
moderate
U
اداره کردن تعدیل کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
manipulates
U
اداره کردن دستکاری کردن
preside
U
اداره کردن هدایت کردن
directed
U
اداره کردن هدایت کردن
presided
U
اداره کردن هدایت کردن
headquarters
U
اداره کل اداره مرکزی
hunt meeting
U
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
past performances
U
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
egg position
U
حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
swiss system
U
نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
semifinalist
U
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
olympiad
U
جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com