English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
truck U سروکار داشتن با
trucked U سروکار داشتن با
trucks U سروکار داشتن با
trucking U سروکار داشتن با
alethiology U قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
paleozoology U شعبهای از دیرین شناسی که باسنگواره ها وجانوران فسیل شده سروکار دارند
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
uncorks U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
precipitate U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitating U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
precipitates U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
uncork U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorked U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorking U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
meander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
geysers U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
geyser U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
keep up appearances U فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
weighs U وزن کردن وزن داشتن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
weighing U وزن کردن وزن داشتن
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
weighed U وزن کردن وزن داشتن
weigh U وزن کردن وزن داشتن
to go hot U تب داشتن
bear U داشتن
to hold U داشتن
lackvt U کم داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com